بازیگر بی تکرار

دامون رشیدزاده

خسرو شکیبایی بازیگر غریبی بود. برخاسته از تئاتر با صدایی جادویی که هر شنونده‌ای را افسون می‌کرد و البته حالت‌ها و حرکاتی که تنها مختص او بود و نه تا قبل از او کسی اینگونه بازی کرده بود و نه بعد از او کسی می‌تواند اینگونه بازی کند. بیان هنر بازی شکیبایی در کلام نمی‌گنجد. او شیدا بود، غمگین بود، عاشق بود و رد هر لحظه حضور بر صحنه تمام این حالات را در روح و جان بیننده تزریق می‌کرد. نوعی شیفتگی به بتازیگری در وجود شکیبایی وجود داشت که شاید در کتر بازیگری وجود داشته باشد. تمام کسانی که با او کار کرده بودند در دو موضوع باهم اتفاق نظر دارند: اول اینکه شکیبایی از جان برای نقش‌هایش مایه می‌گذاشت و برایش فرق نمی‌کرد نقش اول یک فیلم فلسفی باشد یا نقش کوچکی در کاری تئاتر او برای تک تک نقش‌هایش با تمام وجود زحمت می‌کشید به گونه‌ای که تا مدت‌ها اثرات روحی و جسمی آن نقش در وجودش هویدا بود. دوم اینکه شکیبایی بی اندازه با استعداد بود. به گواه بسیاری از کارگردان‌ها و نویسندگان او نقش‌ها را حتی بهتر از آنچه کارگردان و نویسنده در ذهنشان پرورانده بودند بازی می‌کرد. او به حدی در آفرینش نقش‌ها خلاقانه عمل می‌کرد که بازیگران مقابلش گاهی بهت زده به او نگاه می‌کردند و نمی‌توانستند باوز کنند که خسرو در حال ایفای نقش است. او روح نقش‌ها را از وجود خود عبور می‌داد و چنان با نقش زندگی می‌کرد که اگر قرار باشد دوباره فیلم‌های او بازسازی شود هیچ بازیگری نمی‌تواند بسیاری از نقش‌هایی که او آفریده است را تکرار کند.

شکیبایی شیفته تئاتر بود و هرگاه فرصتی دست می‌داد از عشقش به تئاتر می‌گفت. خودش درباره تئاتر می‌گوید: «پرده که باز می‌شود، چیزی که حاکم است تمرکز است و درست مثل این است که موتوری روشن می‌شود و برخلاف سینما که پشت دوربین هزار اتفاق می‌افتد؛ در تئاتر فقط صحنه است که تپش دارد و بازیگر است که اصلاً اسیر قراردادهای تصویری و ژست‌های بی‌پشتوانه که در لحظه ساخته می‌شود؛ نیست.»

قدرت و توانایی بازی شکیبایی البته تنها در تئاتر خلاصه نمی‌شد او در تلویزیون درخشید و باعث شد نام او بر سر زبان‌ها بیفتد. او در آثار متعددی در تلویزیون ایفای نقش کرد اما دو سریال روزی روزگاری و خانه سبز با دو نقش کاملاً متفاوت تمام مردم ایران را شیفته شکیبایی کرد.

پس از این کارها سیل بازی در فیلم‌های سینمایی کمتر مجالی برای حضور دوباره او در تلویزیون فراهم کرد اما علاقمندان خوشحال بودند که او را می‌توانند بر پرده نقره‌ای ببینند. هامون، سارا، پری، سالاد فصل، کاغذ بی خط، حکم و اصولاً در هر نقشی آنچنان می‌درخشید که بازی همه بازیگران را تحت تأثیر قرار می‌داد.

با وجود همه این موفقیت‌ها شکیبایی آنچنان خاکی و افتاده بود که باورش برای بسیاری سخت بود. او یکی از بی ادعاترین بازیگران ایران بود که همیشه در مقابل تعریف و تمجیدها تنها به گفتن من خاک پای مردم هستم اکتفا می‌کرد و هیچوقت در هیچ مصاحبه و گفت و گویی از توانایی‌های خود سخن نگفت و موفقیتش را تنها مدیون تلاش همه همکارانش می‌دانست. پرویز پرستویی درباره روز درگذشت او می‌گوید: «با دیدن آن صحنه‌ها فهمیدم یک هنرمند چقدر می‌تواند در دل مردم جا داشته باشد. معتقدم علاوه بر بازی ویژه‌ای که او داشت اما مردم بیشتر خسرو را به خاطر مناعت طبع‌اش دوست داشتند و خلوصی که در مقابل مخاطبانش داشت و همیشه خودش را در مقابل آن‌ها پایین می‌آورد.» شکیبایی نابغه کم نظیری بود از آن دست بازیگرانی که حتی با وجود بازی در بیش از ۴۰ فیلم و ده‌ها سریال امروز آرزو می‌کنیم کاش کارهای بیستری کرده بود تا می‌توانستیم بیش از این از هنر ناب و منحصر به فردش سیراب شویم. روحش شاد

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *