منطق قرآنی/وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ…
وقتی عمرولیث (دومین پادشاه صفاری) به نیشابور وارد شد سپاهیان او خانههای مردم را میگرفتند و اوضاع اهل شهر بسیار سخت شده بود.
در این هنگام زنی برای دادخواهی نزد لیث رفت و گفت من زنی بیوه هستم و چهار کودک خرد سال دارم و در این شهر خانهای دارم که لشکریان تو آن را تصرف کردهاند و ما آواره کوچهها گشتهایم اگر دستور دهی که خانه ما را به ما برگردانند و ما را از خواری و رسوایی نجات دهی از عدل و انصاف تو دور نخواهد بود.
لیث خشمگین شد و گفت: سپاهان من از سیستان خانه و کاشانهای با خود نیاوردهاند مگر تو در قرآن نخواندهای که: “پادشاهان به هر شهری که وارد میشوند آن را خراب میکنند و عزیزان آن شهر را خوار و بی مقدار کنند” (سوره نمل ۳۴)
زن گفت: ای پادشاه مگر تو آیه بعد از این را فراموش کردهای که در حق ظالمان و خانههای آنها فرموده که: “این است خانههای بی صاحب ایشان که چون ظلم کردند همه ویران شد و در این کار هلاکت ستمکاران) برای دانایان آیت عبرت است
” (سوره نمل ۵۲)
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روزی عقیل بن ابیطالب در دمشق پیش معاویه نشسته بود و همه اعیان شام و حجاز و عراق حاضر بودند. معاویه بر سبیل ظرافت گفت: ای اهل شام و حجاز و عراق، آیا آیه تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّرا شنیدهاید؟ گفتند: بلی، معاویه گفت: ابیلهب عموی عقیل است.
عقیل گفت: ای اهل شام و حجاز و عراق، آیا آیه وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ، فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. را شنیدهاید. گفتند: بلی. عقیل گفت: این حَمَّالَهَ الْحَطَبِ عمه معاویه است.
معاویه از ظرافت خود پشیمان، و از آن جواب خجل
گشت.