حقیقتِ نقد حال ما

عاطفه بازفتی

مثنوی مولوی گنجینه­ای است برای همه قرن­ها بی­آنکه داستان­هایش کهنه شوند و تاریخ انقضایشان بگذرد. چه بسا بسیاری از داستان­هایش با علم، زندگی و جامعه امروز ما مطابقت داشته باشد. مثنوی سرشار از نمونه­های آشکاری است که نشان دهنده ارزش و اهمیت مفاهیم انسانی است. توجه خاص مولانا به انسان از مفاهیمی بوده که امروزه مورد توجه جدی بشر، خصوصاً علم روان­شناسی قرار گرفته است حال آنکه مولانا در قرن هفتم ابعاد مختلف روح و جسم آدمی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است؛ زمانی که هیچ مکتب روان­شناسی وجود نداشت.

یکی از داستان­های زیبای مثنوی که نشان دهنده عمق دیدگاه مولوی نسبت به مسائل روان­شناسی است حکایت «پادشاه و کنیزک» در دفتر اول است. مولانا معتقد است این داستان «خود حقیقت نقد حال ماست آن». از آنجا که این حکایت قابلیت بررسی از دیدگاه روان­شناسی و اصل «تداعی آزاد ذهن» را در مکتب روان­شناسی یونگ دارد پس از خلاصه­ای از داستان، آن را از منظر روان­شناسی بررسی می­کنیم.

خلاصه داستان

پادشاهی هنگام شکار در بیرون شهر، کنیزکی را می­بیند و بدان دل می­بندد و با بذل مال او را می­خرد. مدتی بعد کنیزک بیمار می­شود. شاه، پزشکان را برای درمان او گرد می­آورد اما از آنجا که آنان قدرت خدا را در درمان بیماری، نادیده می­انگارند، تلاششان بی­نتیجه می­ماند و حال کنیزک وخیم­تر می­شود. شاه از صمیم دل به درگاه خدا نیایش می­کند و در خواب، پیری روحانی به او می­گوید فردا طبیبی خدایی نزدت می­آید. شاه، طبیب را می­یابد. او کنیز را معاینه می­کند و با فراست درمی­یابد علت بیماری کنیزک، عوامل جسمانی نیست بلکه بیماری او عشق است و وی عاشق مردی «زرگر» در شهر «سمرقند» است. به دستور شاه و طبق توصیه طبیب، زرگر را از سمرقند به دربار می­آورند و او را با کنیزک عقد می­کنند. آن دو مدتی در کنار هم به خوشی زندگی می­کنند اما پس از مدتی که جذابیت زرگر بر اثر بیماری رو به کاهش می­نهد از چشم کنیزک می­افتد. مولانا از این داستان نتیجه گیری­های بسیار زیبای عرفانی کرده است.

اصول پزشکی در داستان

مولانا می­فرماید وقتی پزشک بالای سر بیمار می­رود تا حال او را ببیند و معاینــه­اش کند ابتدا شـرح حالش را بررسی می­کند و طبق عادت پزشکان-حتی پزشکان امروزی- رنگ و رو، حالت چهره و نبض و آزمایش او را بررسی می­کند و حال بیمار را از زبان خودش نیز می­شنود:« قصه رنجور و رنجوری بخواند/ بعد از آن در پیشِ رنجورش نشاند/ رنگ و رو و نبض و قاروره بدید/ هم علاماتش، هم اسبابش شنید»

«رازداری» یکی از منش­های پزشکان است چرا که آنان محــرم بیماران هستند. در این داستــان نیز طبیب از پادشــاه می­خواهد فضای خانه را امن گرداند تا بتواند به راحتی حال بیمار را به دور از دیگران بررسی و معاینه کند:«گفت ای شه! خلوتی کن خانه را/ دور کن هم خویش و هم بیگانه را/ کَس ندارد گوش در دهلیزها/ تا بپرسم زین کنیزک چیزها»

اصل تداعی آزاد یونگ 

امروزه یکی از اصول اساسی روان­کاوی در علم روان­شناسی استفاده از روش «تداعی آزاد» یا Free Association است. تاریخچه استفاده از این روش درمانـــی به سال ۱۸۹۲ بازمی­گــردد و نخستین گام در پیدایش چنین روشــی در روان­کاوی، زمانی برداشته شد که بیماری به نام «الیزابت فون.آر» اشاره کرد که افکار خود را بدین سبب بیان نکرده است که مطمئن نبوده فروید چه چیزی را می­خواهد بشنود.

«تداعی آزاد» یک نوع آزمون است که در آن معمولاً حدود صد واژه به بیمار گفته و از او خواسته می­شود پس از هر واژه نخستین کلمه­ای که در ذهنش تداعی می­شود بر زبان بیاورد و به آن واکنش نشان دهد. در این روش روان­پزشک به بیمار اجازه می­دهد بدون نگرانی و اضطراب و کاملاً آزادانه آنچه دل تنگش می­خواهد بگوید و به خجالت آور و یا غیرمنطقی بودن آن فکر نکند بلکه صادقانه حرف­هایش را بر زبان آورد.

مولانا داستان «پادشاه و کنیزک» را آنچنان با جزئیات و زیبا شرح می­دهد که کاملاً با روش تداعی آزاد ذهن مطابقت دارد. به عبارت دیگر طبیب، در هیئت یک روان­کاو امروزی دست کنیزک را می­گیرد و از او سوال­هایی می­پرسد و همچنان نبض و واکنش­های او را مورد بررسی قرار می­دهد:«دست بر نبضش نهاد و یک به یک/ بازمی­پرسید از جور فلک…/با حکیم او قصه­ها می­گفت فاش/ از مقام و خواجگان و شهرتاش/ سوی قصه گفتنش می­داشت گوش/ سوی نبض و جَستنش می­داشت گوش/ تا که نبض از نام کی گردد جَهــان/ او بُوَد مقصود جانش در جهان» سرانجام هنگامی که کنیزک از زبان طبیب واژه «سمرقنــد» را می­شنود از آنجا که این شهر محل زندگی زرگرِ محبوبش بوده نبضش شروع به جهیدن می­کند و پزشک ماهر درمی­یابد بیماری کنیزک روان رنجور، نوعی بیماری دل و عاشقی است نه بیماری­ای جسمی:«شهر شهر و خانه خانه قصه کرد/ نی رگش جنبید و نی رُخ گشت زرد/ نبض او بر حالِ خود بُد بی­گزند/ تا بپرسید از سمرقندِ چو قند/ نبض جَست و روی سرخ و زرد شد/ کز سمرقندیِّ زرگر فرد شد/ چون ز رنجــور، آن حکیم این راز یافت/ اصلِ آن درد و بلا را بازیافت»

آنچه طبیب ماهر داستان مولانا دریافت این بود که متوجه شد قسمت ناهشیار و بخش خاطرات ذهن کنیزک باید به خودآگاه برسد. امروزه نیز در روش «تداعی آزاد» روان­شناسان سعی دارند تا با فعال کردن بخش ناخودآگاه و ناهشیار ذهن به برخی خاطرات نهفته بیماران دست یابند و با توجه به پاسخ­های آنان نسبت به محرک­ها زمینه درمان را فراهم کنند.

داستان «پادشاه و کنیزک» فقط نمونه کوچکی از اشراف مولانا بر اصول روان­شناسی امروزی است. هر چند مشابه چنین روش درمانی در کتاب­های دیگر به «ابن سینا» نسبت داده شده اما شیوه روایت مولانا و بیان اصول پزشکی و روان­کاوی در مثنوی بسیار قوی­تر و منطقی­تــراست.

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *