شهریار، شاعــر عاشقانهها
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/09/اصلی-16-498x405.jpg)
عاطفه بازفتی
شهریار از معدود شاعرانی است که در دوران حیاتش مورد اقبال عموم قرار گرفت چرا که اغلب شعرهای او در عین سادگی، مجموعهای هماهنگ و دلکش از رنگ، صوت و زندگی است. به راستی در شعر شهریار چه رازی پنهــان است که هر مسلمانِ دوستدار علی (ع) از واژه به واژه «علیای همای رحمت» بوی عشق، معرفت و محبت درمییابد؟!
شعر شهریار بخشی از فرهنگ، هنــر و ادب معاصر است؛ شعری دلنشین که جانمایه آن عشق، شور و اعتقادات قلبی است. در ادامه به برخی نکات که موجب زیبایی و لطیفتر شدن سرودههای این شاعر معاصر شدهاند، اشاره میشود.
عشق، جانمایه شعرِ شهریار
شهریار شاعری غزلسراست؛ بدون آنکه فقط غزل سروده باشد و میتوان گفت یکی از بزرگترین خدمات او و همراهانش به ادب فارسی، ایجاد تحول در عرصه سبک و اندیشه غزل فارسی است، جریانی پویا که تا امروز با نام «غــزل نو» به موازات شعر نو به زندگی و نفس کشیدن ادامه میدهد.
از مهمترین دلایل ارزشمندی غزلیات شهریار میتوان به سادگی و ارتباط عاطفی و بدون مرز و مانع او با خوانندگان اشاره کرد. غزلهایی خوشآهنگ که اغلب تصاویری بدیع و ابتـکاری دارند. کمتر کسی را میشناسیم که غزل «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» حرف دلش نباشد یا با آن همذاتپنداری نکند.
شوریدگی و عشق در تمام دوران زندگی، از ویژگیهای غیر قابل انکارِ شعر شهریار است؛ به ویژه داغِ عشقی ناکام در جوانی که سوز و گدازهای عاشقانهای آفرید و تا امروز هم خواندنی است: «تمنّای وصال نیست، عشق من مگیر از من/ به دردت خو گرفتم، نیستم در بندِ درمانت»
مهدی اخوان ثالث، در مورد شهریار تعبیـر زیبایی به کاربرده است و او را «تَب کرده عشق» میداند و خطاب به وی میسراید: «ای برای تو بمیرم که تو تَب کرده عشقی/ ای بلای تو به جانم که تو جانی و جهــانی»
عشق و شور از دیدگاه شهریار نفس است، زندگانی است، تب و تاب است، جوانی است و البته جلوهای الهــی است و خود در وصف عشق گفته: «لازمه عشق حقیقی، خودشناسی است، عشق تشعشع ذات الهی است، مراتب مختلف دارد…من با عشق زاده شدم، با عشق زندگی کردم و با عشق جـان خواهم داد. طبعاً اشعــار من هم انعکاسی از روحیات واقعی خودم هست»
شهــریار و تأثیــر از حافظ
غزلیات حافظ از شاهکارهای بزرگ ادبیات فارسی است که از قرنهـا پیش تا کنون دلها و ذهنها را مجذوب خود کرده است. از میان شاعران گذشته، شهریار شیفته حافظ بود و در بیشتر غزلهایش به استقبال او رفته است یا نام حافظ را در عنوان برخی سرودههایش گنجانده همچون: مکتب حافظ، بارگاه حافظ و بنبستِ حافظ.
دوستداری حافظ از سوی شهریار تا به آنجاست که وی در مقدمه دیوانش میگوید: «در زبان پارسی، به عقیده این حقیــر، در درجه اول شعر حافظ است که کلاً به کمال رسیده است و تمام اجــزای آن در لایتنــاهی است.» شهریار حتی معتقد است: «بعد حافظ دهنی خوش به غــزل باز نشد/ عارفان قفل ادب بر درِ این خانه زدند»
تأثیرپذیری شهریار از حافظ در اندیشه، واژهها، مصرعها و ابیات گویای قدرت و نفوذِ کلامِ حافظ است که با وجود قرنها فاصله با دوره معاصر توانسته همان تازگی و زیباییِ قبل را حفظ کند: «گرامی دار چون جان، شهریارا! تربت حافظ/ که از حافظ کسی را من گرامیتر نمیدارم»
انس و الفت شهریار با غزلهای حافظ به دوران کودکی او بازمیگردد. در کتاب «گفت و گو با شهریار» نوشته «جمشید علیزاده» میخوانیم: «در اتاق عمهام که ما زندگی میکردیم یک طاقچه بود و در آن طاقچه دو کتاب بود با جلدهای مندرس، یکی قرآن مجید و دیگری دیوان حافظ. من میرفتم بازی میکردم و میآمدم. یک دفعه آیات قرآن را میخواندم و یک دفعه حافظ را.»
در مجموع میتوان گفت شهریار شاعری است که با بیانی ساده و روان، حرفهای دلش را بیپرده و ابهام در قالب سرودههایش فریاد میزند. بیانی عاطفی که مشامِ جانِ خوانندگان را نوازش میدهد. اشعاری که رنگ و بویی از غزلیات حافظ دارند. از این رو به کمال ممکن دست یافتهاند و ملکِ دلِ صاحبدلان را به راحتی تسخیـــر میکنند: «شهــریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق/ به خدا ملکِ دلی نیست که تسخیر نکردی!»