نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/08/IMAGE634761347850223072-e1503647331467.jpg)
مریم قاسمی
در پی مطالب پیشین در این شماره به مضمون نامههای سیمین دانشور به جلال آل احمد به نقل از مقدمه کتاب با افزودن نکات و نمونههایی چند میپردازیم.
- دنیای تازه
دانشور در طول مدت اقامت در استنفرد، سفرهای کوتاهی به لوسآنجلس، سانفرانسیسکو و مناطق اطراف نیز صورت میدهد. چنانکه در متن نامهها خواهیم دید، مشغله اصلی دانشور در این سفر تحصیل است؛ ولی طبعاً کشف دنیای تازهای که آمریکا باشد و آشنایی با دانشجویانی که از سراسر جهان به استنفرد آمدهاند نیز جاذبههای خاص خود را دارد. در بعضی نامهها دانشور با نگاه سفرنامهنویسی کنجکاو به جامعه آمریکا نظر میکند و در بعضی دیگر با نگاه شرقی و ایرانی خود. همانطور که اشاره شد نگاه سیمین گاه ستایشگر و در مواقعی نقادانه است؛ در نامههایی نیز با تحلیلی جامعهشناختی به مقایسه ایران و آمریکا پرداخته است.
نمونه این مضمون نامه ۱۶ شهریور ۱۳۳۱ از نیویورک است:
«جلال، حالا که خودمانیم، اینها کارها کردهاند که آدم حیرت میکند. همه چیز اینجا باعظمت است. حرف یک شاهی صنار نیست. حرف از هزار و صدهزار است؛ مثلاً همین خانهای که ما در آن زندگی میکنیم … در حقیقت ۱۲۰۰ الی ۱۳۰۰ اطاق دارد… در این هزار و اندی اطاق از تمام ملتهای مختلف، زن و مرد، دختر و پسر زندگی میکنند… هر اتاقی تختخواب، میز تحریر (با چراغ)، گنجه لباس، صندلی راحت، شوفاژ و میز توالت دارد و مام و روشویی و ده مستراح و دو آسانسور و … خلاصه اینجا همهاش حرف از صد طبقه و دو هزار اطاق و سه هزار مریضخانه و صد و بیست و نه عدد پل و غیره است و ضمناً چه پارکهایی!… اما برنامه ما در این دو روز جالب بوده است. روز شنبه به دیدار کلیسای River side church رفتیم. آنقدر با عظمت بود که نگو. در این غوغا و شلوغی شهر چه سکوت و آرامشی آدم را فرامیگرفت و چه محراب زیبایی. باور کن آدم بدش نمیآید زانو به زمین بگذارد و دعا بخواند. بعد از کلیسا به موزه متروپولیتان رفتیم. این موزه واقعاً دیدنی بود. طبقه اول هنر شرقی… بود که بعضی نمونههای اصلی و بعضی کپیه اصلی بودند. کلکسیون مصری واقعاً عالی بود. طرز زندگی مصریهای قدیم، مقابر فراعنه، مومیاییهای بزرگ، زینتهای زنانه و غیره و غیره … طبقه دوم هنر اروپایی بود از آلمان و انگلیس و فرانسه و امریکا. البته هنر امریکا راستش چیز مهمی نبود، ولی تدوین این مجموعه بینهایت عالی بود… ضمناً مجموعه هنر مدرن هم بود؛ یعنی از معاصران سزان، ماتیس، مانه، مونه، دگا… امروز هم به محله چینیها رفتیم. آن هم جالب بود یعنی در امریکای پر از ثروت و عظمت زندگی محقر ولی پر از هنر چینی خیلی زنده و جالب است و در یک کافه چینی چای و غذا (برنج) خوردیم، اما مزخرف بود و من معدهام الان ناراحت است و مثل یک دمپخت سیرداری بود که سبزیهایش نپخته باشد… .»(همان، ص ۳۸-۳۷)