نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/08/IMAGE634761347850223072-e1503647331467.jpg)
مریم قاسمی
با خواندن نامهها به تدریج با دو گروه از شخصیتها آشنا میشویم: یک گروه کسانی که دانشور در امریکا با آنها برخورد میکند همچون جین که هم اتاقی و دوست صمیمی اوست و دیگر همکلاسی و استادانی که با آنها سر و کار دارد.
در نامه ۲۸ شهریور ۱۳۳۱ میگوید: «در دانشگاه استنفرد ایرانی اصلاً نیست یعنی من هنوز ندیدهام، ولی تصور میکنم کسی اینجا نیاید؛ زیرا فوقالعاده گران است… دخترها و پسرها همه بدون استثنا کار میکنند. کارهایی طاقتفرسا…جین هماطاقی من بیچاره شرح حالش را برایت نوشتهام. شوهرش به جنگ کره رفته است. ابداً خبری از او ندارد. زنی است زیبا و جوان…» (همان، ص ۵۰)
«جلال عزیز الان یک دختر امریکایی آمد و خط مرا دید، آنقدر تعجب کرد که چرا از راست به چپ مینویسم، چرا این همه نقطهگذاری میکنم و چرا به این حد خط ما کج و کوله است. آنها حتی نمیتوانند بفهمند که خط از راست به چپ هم امکان دارد؛ فقط آنچه مربوط به خودشان است میدانند و دیگر هیچ. آدم این همه کوتاه نظر! ولی آدمهای مهربانی هستند و دلشان میخواهد به آسانی چیز یاد بگیرند نه به اشکال و سختی. و شاید به همین علت هم باشد که ما را به امریکا کشانیدهاند. جلال عزیز، در این دانشگاه استنفرد قریب صد تا شاگرد خارجی از تمام جهان هست که بنا به طرح اسمیت مونت آمدهاند و همه یا دکترند یا فوق لیسانس دارند؛ مثلاً دختری هندی به اسم مادام چاندی استاد دانشگاه دهلی است. دختری از پرو دکتر در صنایع مربوط به نفت است…» (همان، ص ۵۱، ۳۱ شهریور ۱۳۳۱)
گروه دوم دوستان، آشنایان و بستگانی که در ایران حضور دارند؛ همچون خواهران و برادران خودش و جلال، همکارانش در مدرسه موسیقی و … که نام و یاد آنها در لابهلای نامهها تکرار میشود.