نامه‌های سیمین دانشور و جلال آل احمد

مریم قاسمی

«… باری، خودم تنها بازگشتم و غصه‌دار همان‌طور بی‌خیال از گیشه پست ساختمان گذشتم و ناگهان چه دیدم؟ دو کاغذ مفصل از تو. از خوشحالی گریه‌ام گرفت. به اطاق خودم رفتم و همان‌طور روی تخت افتادم و در میان احساسات متضاد (خوشحالی – اندوه – گریه – خنده) نامه‌های تو را خواندم. نخواندم، بلعیدم. آخ که چه خوب می‌نویسی و من چقدر از این حیث (و از هر حیث) از تو عقب‌ترم. چه قلمی داری. بیخود نیست که تو آن‌قدر ضعیف و نحیف می‌شوی؛ این هنر لامصّب نمی‌گذارد تو جان بگیری. به قول سهروردی مثل عشقه به تو می‌پیچد و نیرویت را می‌گیرد. تو خودت را در هنرت غرق می‌کنی. همه‌چیز خود را می‌دهی و خود را می‌کاهی مثل گلادیاتورهای قدیم. این تشبیه را فراموش نمی‌کنم این تشبیه را گویا اسکار وایلد کرده است. هنرمند واقعی مثل گلادیاتورهای قدیم خودش را به مخاطره می‌افکند…»(همان، ص ۹۰-۹۱)

«می‌دانی عزیزم، امشب باران می‌بارد و به‌سختی هم می‌بارد، چهار ساعت است باریده. الآن ساعت ده و ده دقیقه است و من در اطاق جین نشسته‌ام. امشب فیلم «میکلانژ» را در مدرسه می‌دادند. من نرفتم ببینم. حوصله‌ام نشد. من برای رفع دلتنگی رادیو جین را گرفتم و به اطاق خودم بردم و به موزیک گوش دادم و کاغذهای تو را مرتب کردم. تو قریب پانزده کاغذ به من نوشته‌ای و هشتاد صفحه مطلب حاوی دقیق‌ترین حالات روحی‌ات…»(ص ۱۴۶)

چنان‌که در خود نامه‌ها خواهیم دید، دانشور به خاطر مشغله‌های فراوان ناشی از زندگی در محیط جدید و گذراندن واحدهای درسی و نوشتن تکالیف و تحقیقاتی که باید برای کلاس‌های درس انجام دهد، به اندازه آل احمد یا به عبارت بهتر آن‌چنان‌که آل احمد توقع دارد، به نامه‌نگاری اهمیت نمی‌دهد؛ اما آل احمد که پس از سال‌ها بی‌سروسامانی به‌تازگی در دانشور تکیه‌گاه و مایه آرامشی یافته بوده و با این سفر این آرامش را از دست داده است، غالباً از اختصار و کوتاهی نامه‌های دانشور گله دارد. آل احمد در جایی می‌گوید: «سه سال عادت کرده بودیم که غصه‌هامان را به هم بگوییم… در کاغذ امروزت که دیدم یکی دو بار مطالب را درز گرفته‌ای، اوقاتم تلخ شد. بنویسو هرچه مفصل‌تر بنویس.» (ج ۲، ۲۲ شهریور ۳۱)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *