نامههای سیمین و جلال جلال عزیزم.
مریم قاسمی
پیرو مطالب شماره پیشین دو نمونه دیگر از نامهها مربوط به «دنیای تازه» آورده میشود.
سیمین در نامه ۲۱ شهریور ۱۳۳۱ از فرودگاه ایدل وایلد نوشته است: «جلال عزیز، الان که اینجا نشستهام یک سیاهی اعتصاب کرده است و او را میبینم. این مرد سیاه که تقریبا رنگ خودم است، یعنی یک پرده سیاهتر، عذرش را از کافه خواستهاند و او هم چیزی به گردن انداخته است و روی آن نوشته به این کافه نروید – به من ظلم کرده است و الخ. من رفتم و از او ماوقع را پرسیدم. گفتم: میتوانم به تو کمکی بکنم؟ گفت: همین پرسش تو بهترین محبت است. گفتم: آیا کسی توجه به نوشته تو میکند؟ گفت: آنها که معنای بیکاری و بیپولی را میدانند توجه میکنند. اما زنها با پاشنههای بلندشان و مردها با کت و شلوار اتوزدهشان هرگز. خلاصه دلم برایش سوخت… جلال این چیزها در آمریکای به این وسعت و با این تحول سرشار و با این عظمت زننده است؛ ولی هست و فراوان هم هست.» (همان، ص ۴۴)
۱۴ شهریور ۱۳۳۱ مینویسد: «اینجا واقعا دیدنی است. خر تو خر عجیبی است. محصلین از تمام جهان ایرانی، فرانسوی، مصری، عرب، ایتالیایی، ژاپنی، برمهای و کرهای؛ خلاصه از تمام کشورهای دنیا اینجا گرد آمدهاند و سر میز شام آدم همهگونه گروهی میبیند…
اطاق من طبقه هشتم است و در این اطاق اولا میتوان تمام ساختمانهای معروف را دید و چراغهای رنگین واقعا معرکه میکند و یک ترن از کنار اطاق من میگذرد و سروصدا به حدی است که شباهت به عذاب چینی دارد.» (همان، ص ۳۶)