گزارش کیمیای وطن به بهانه درگذشت اصغر بیچاره نگاهی به زندگی قدیمی‌ترین عکاس سینمای ایران

اصغر بیچاره، قدیمی‌ترین عکاس سینمای ایران روز گذشته در
لس آنجلس آمریکا درگذشت. نام کمتر بازیگر یا کارگردانی را می‌توان به اندازه نام او در تیتراژ فیلم‌های کشورمان یافت. تقریبا برای سال‌ها از دهه ۳۰ نام او عنصر جدانشدنی از فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی بود. عکاس بی‌حاشیه‌ای که صاحب یکی از بزرگ‌ترین آرشیوهای دوربین عکاسی در ایران بود و تک‌تک این دوربین‌ها
را با عشق و وسواس خاصی جمع کرده بود تا یادگاری باشند از سال‌ها فعالیت در زمینه هنر عکاسی.
زندگینامه
اصغر بیچاره با نام مستعار «علی‌اصغر ژوله» در سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد. او کار خود
را به‌عنوان عکاس و کپی‌کار عکس فیلم‌های خارجی برای ویترین سینماها، از سال ۱۳۲۵ آغاز کرد. شروع فعالیت او در سینما نیز با عکاسی از فیلم «دستکش سفید» (پرویز خطیبی، ۱۳۳۰) بود. بیچاره علاوه بر عکاسی، در چند فیلم نیز بازی کرده است؛ از جمله: رفیق (ایرج قادری) کوسه جنوب (ساموئل خاچیکیان)، ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، ای ایران (ناصر تقوایی)،‌ چهره (سیروس الوند)، دو خواهر (کامبوزیا پرتوی)
جنگجوی پیروز (مجتبی راعی)، بوی کافور
عطر یاس (بهمن فرمان‌آرا)، مزاحم (سیروس الوند)نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ (ابوالحسن داودی)
و بانوی من (یدالله صمدی). او همچنین به‌جز بازیگری و عکاسی، مسئولیت‌های دیگری را مانند مدیر تهیه، طراحی صحنه و مدیر تدارکات بر عهده داشته است.
سرگذشت اصغر بیچاره
سرگذشت اصغر بیچاره و ورودش به دنیای سینما هم حکایت جالبی دارد. او در مصاحبه‌ای درباره زندگی و ورودش به سینما می‌گوید: شاگردی کردم، جاروکشی کردم، کتک و این‌ها خوردم. من عکاسی را بعد از دو سه سال کارگری در عکاسی «هالیوود»- اسمش هالیوود بود – یاد گرفتم و بعد آمدم بالاتر از همان عکاسخانه که روبه‌روی سینما رکس بغل سینما ایران بود
اتاقی اجاره کردم. تابلویش را زدم کارگاه عکاسی شهرزاد. بعد در همان ۱۴، ۱۵ سالگی جایی
را گرفتم به اسم «کارگاه شهرزاد» که فیلم‌های فرنگی را کپی می‌کردم. وقتی سپنتا آمد آنجا پیش من، سرگیجه گرفته بودم که من فیلم سپنتا را دیدم؛ رل اول دختر لر، کارگردان دختر لر حالا آمده کارگاه عکاسی من. آقای سپنتا می‌خواست این فیلم را برای تمام ایران پخش کند و برده بودش پیش آقای یعقوب سون که همراه شرکایش سینما ایران را داشتند. آقای یعقوب سون هم به سپنتا گفته بود که برو یک کم بالاتر از همین سینما، روبه‌روی پاساژ ایران؛ آنجا آقای بیچاره هست. بده به او این‌ها را کپی کند؛ یعنی تکثیر کند. زمانی که سپنتا آمد، وقتی دیدمش گیج شدم؛ خب به هر حال من می‌شناختمش؛ خیلی گیج شدم که‌ای خدا این سپنتاست
کارگردان فیلم دختر لر؛ خودش هم رل اول
را بازی کرده… خلاصه خیلی جالب بود.
وی در پاسخ به این سوال که در یکی از مصاحبه‌هایتان گفته‌اید اگر بخواهید روزی از کارهایتان نمایشگاه بگذارید، جایی به بزرگی میدان توپخانه لازم دارید؛ این همه عکس و کار و گنجینه و اسناد تاریخی الان کجاست، می‌گوید: ببینید من اسمم چیه؟ اصغر بیچاره… ولی بیچاره به اون معنا نیستم. من اگر بخواهم روزی نمایشگاهی از تاریخ شروع تئاتر و رادیو و دوبله بگذارم، جا می‌خواهد. همه آن عکس‌ها الان همین جاست. این تاریخ عکاسی در ایران – نه فقط من – مثل ماشاء الله خان که من کنتاکت عکسش را دارم، است. عکس ملک الشعرای بهار را قبل از اینکه وکیل بشود برود توی مجلس با لباس معممی دارم. این‌ها همه اسناد است
و احتیاج به جا دارد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *