نامههای سیمین و جلال جلال عزیزم.
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/08/IMAGE634761347850223072-e1503647331467.jpg)
مریم قاسمی
پیرو مطالب شماره پیشین دو نمونه دیگر از نامهها مربوط به «دنیای تازه» آورده میشود.
سیمین در نامه ۲۱ شهریور ۱۳۳۱ از فرودگاه ایدل وایلد نوشته است: «جلال عزیز، الان که اینجا نشستهام یک سیاهی اعتصاب کرده است و او را میبینم. این مرد سیاه که تقریبا رنگ خودم است، یعنی یک پرده سیاهتر، عذرش را از کافه خواستهاند و او هم چیزی به گردن انداخته است و روی آن نوشته به این کافه نروید – به من ظلم کرده است و الخ. من رفتم و از او ماوقع را پرسیدم. گفتم: میتوانم به تو کمکی بکنم؟ گفت: همین پرسش تو بهترین محبت است. گفتم: آیا کسی توجه به نوشته تو میکند؟ گفت: آنها که معنای بیکاری و بیپولی را میدانند توجه میکنند. اما زنها با پاشنههای بلندشان و مردها با کت و شلوار اتوزدهشان هرگز. خلاصه دلم برایش سوخت… جلال این چیزها در آمریکای به این وسعت و با این تحول سرشار و با این عظمت زننده است؛ ولی هست و فراوان هم هست.» (همان، ص ۴۴)
۱۴ شهریور ۱۳۳۱ مینویسد: «اینجا واقعا دیدنی است. خر تو خر عجیبی است. محصلین از تمام جهان ایرانی، فرانسوی، مصری، عرب، ایتالیایی، ژاپنی، برمهای و کرهای؛ خلاصه از تمام کشورهای دنیا اینجا گرد آمدهاند و سر میز شام آدم همهگونه گروهی میبیند…
اطاق من طبقه هشتم است و در این اطاق اولا میتوان تمام ساختمانهای معروف را دید و چراغهای رنگین واقعا معرکه میکند و یک ترن از کنار اطاق من میگذرد و سروصدا به حدی است که شباهت به عذاب چینی دارد.» (همان، ص ۳۶)