با کفشهای دیگران راه برو
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/11/اصلی-30-500x405.jpg)
*عاطفه بازفتی
همه ما در زندگی ممکن است گاهی دیگران را قضاوت کرده باشیم و یا مورد قضاوت دیگران قرار گرفته باشیم. «شارون کریچ» موضوع قضاوت و داوری را بنمایه نوشتن کتابی خواندنی و جذاب به نام «با کفشهای دیگران راه برو» قرار داده است که در سال ۱۹۹۵ برنده جایزه «نیوبری» شد. هر چند کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما خواندن آن برای بزرگسالان هم خالی از لطف نیست. در ادامه نگاهی گذرا بر موضوعهای محوری این کتاب خواهیم داشت.
موضوع کتاب
«سالامانکا تری هیدل» دختری سرخپوست است که نمیتواند نبودن و دوری مادرش را بپذیرد از اینرو برای یافتن او همراه پدربزرگ و مادربزرگش راهی سفری میشود که در آن تجربههای عمیقی کسب میکند و در آخر داستان متوجه میشود که قضاوت کردن، کار بسیار دشواری است و تا وقتی با کفشهای دیگران راه نرفته، نباید درباره آنان پیشداوری کند. نام کتاب از ضرب المثلی در زبان انگلیسی گرفته شده که برخی معتقدند ریشه سرخپوستی دارد: «Put yourself in somebody’s shoes»
نوستالژی
نوستالژی Homesickness)) یا «غم غربت» یک اصطلاح روانشناسی است که معمولاً به صورت ناخودآگاه بروز میکند. در دانشنامه ادبی ذیل این واژه میخوانیم: «هنگامی که شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشته خویش گذشتهای را که در نظردارد، یا سرزمینی که یادهایش را در دل دارد، حسرت آمیز و درد آلود ترسیم کند و به قلم بکشد» یکی از درونمایههای کتاب «با کفشهای دیگران راه برو» نوستالژی است. سالامانکا همراه پدرش مجبور به ترک زادگاه خود «بای بنکز» میگردد اما در تمام داستان، برای وطن خود و روزهای خوب آن دلتنگ است: «دلم میخواست همه چیز مثل گذشته میشد، دلم میخواست به بای بنکز کنتاکی برمیگشتم در میان تپــهها و درختان، در کنار گاوها و جوجهها و خوکها.» و یا در قسمتی دیگر از رمان، علاقه قلبــی شدید راوی به زادگاهش و عدم تمایل او به سفـــر را اینگـــونه میخوانیم: «قبول نکردم که از آنجا برویم…جایی را که به آن تعلق داشتم، ترک نمیکردم. جایی که مطمئن بودم مادرم به آنجا برمیگشت.»
سرخپوســـتان
از آنجا که راوی داستان، دختری سرخپوست است؛ نویسنده از طریق روایت و بیان اندیشههای او توانسته خیلی خوب به برخی آداب و رسوم ســـرخپوستان اشاره کند و یا از بعضی رفتـــارهای سفید پوستان به ویژه آمریکایـیها نسبت به ســرخپوستها انتقاد کند: «او عادت داشت از تپه سیاه که برای سرخپوستهای سیوکس مقدس بود، برای من حرف بزند. اینجا سرزمین مقدس آنها بود، اما مهاجرین سفید پوست آن را مالِ خود کرده بودند. قبیله سیوکس هنـــوز بر سر سرزمینشان دعوا دارند.»
درختان مقدس
یکی دیگر از بنمایههای داستان «با کفشهای دیگران راه برو» توجه به طبیعت و به ویژه درختان است که شاید بتوان دلیل آن را در این امر جستجو کرد که داستان از زبان دختری سرخپوست روایت میشود و از گذشتههای دور، طبیعت و درختان نزد قبایل سرخپوست مورد احترام بوده است. در مورد برخی ادراکات و اعتقادات آنها نوشتهاند سرخپوستان معتقدند: «ما هرگز به درختان سرسبز آسیب نمیزنیم، طبیعت روح دارد و مهربانی را میفهمد.» نکته جالب آنکه در نام راوی، سالامانکا تری هیدل، واژه Tree به معنای «درخت» نیز وجود دارد علاوه بر آن بارها توجه سالامانکا را به درختان و مقدس شمردن آنها میبینیم: «من با درختها حرف میزدم و همه چیز را از آنها میخواستم.» و یا «از کنار هر درختی میگذشتم، دعا میکردم.»
قسمتی دیگر از رمان، کاملاً با عقاید سرخپوستان و اهمیت دادن آنها به طبیعت و درختان منطبق است؛ زیرا آنان درختان را همچون آدمیان صاحب روح و احساس میدانند از اینرو سالامانکا از مادرش و احساس پاک وی نسبت به درختان میگوید: «وقتی نزدیک طویله شد…برگشت و خانه را نگاه کرد…نزدیک افـــرا رفت دستهایش را دور تنه درخت حلقه کرد و بر آن بوسه زد…بعداً همان روز، من تنه درخت را امتحان کردم. سعی کردم دستهایم را دورش حلقه کنم.»
اهمیت خانواده
«شارون کریچ» در این رمان به خانواده و خصوصاً مادران اهمیت بسیار داده است؛ خانوادههایی که هر یک آداب و رسوم خاصی دارند و این بچهها هستند که در نهایت و از پسِ قضاوتهای عجولانه خود متوجه میشوند که در مورد پدر و مادرشان اشتباه فکر میکردهاند. راوی پدر خود را «مرد خوب» معرفی میکند: «پدرم تنها پسرِ باقی مانده بود… او مهربان، صادق، ساده و یک مرد خوب است.» و یا وقتی مادر «فیبی»، دوست سالامانکا، خانـه را برای مدتی ترک میکند وضعیتی که نویسنده به توصیفش میپردازد نشان از اهمیت نقش مادران در خانواده دارد: «هیچ چیز سر جای خودش نبود. خانه روی پای خودش میچرخید، با کوهی از ظرفها و لباسهای نشسته، روزنامه و گرد و غبار.»
روایت ساده، داستانهای فرعــی، زبان عاطفی و توجه به موضوع قضاوت و سبک زندگی سرخپوستان باعث شده که مخاطب با کتابی جذاب روبرو شود؛ کتابی که در قالب داستانی ساده و زیبا نکتههای بسیاری به مخاطب میآموزد.