حقیقتِ نقد حال ما
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2017/12/محوری-11-446x405.jpg)
عاطفه بازفتی
مثنوی مولوی گنجینهای است برای همه قرنها بیآنکه داستانهایش کهنه شوند و تاریخ انقضایشان بگذرد. چه بسا بسیاری از داستانهایش با علم، زندگی و جامعه امروز ما مطابقت داشته باشد. مثنوی سرشار از نمونههای آشکاری است که نشان دهنده ارزش و اهمیت مفاهیم انسانی است. توجه خاص مولانا به انسان از مفاهیمی بوده که امروزه مورد توجه جدی بشر، خصوصاً علم روانشناسی قرار گرفته است حال آنکه مولانا در قرن هفتم ابعاد مختلف روح و جسم آدمی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است؛ زمانی که هیچ مکتب روانشناسی وجود نداشت.
یکی از داستانهای زیبای مثنوی که نشان دهنده عمق دیدگاه مولوی نسبت به مسائل روانشناسی است حکایت «پادشاه و کنیزک» در دفتر اول است. مولانا معتقد است این داستان «خود حقیقت نقد حال ماست آن». از آنجا که این حکایت قابلیت بررسی از دیدگاه روانشناسی و اصل «تداعی آزاد ذهن» را در مکتب روانشناسی یونگ دارد پس از خلاصهای از داستان، آن را از منظر روانشناسی بررسی میکنیم.
خلاصه داستان
پادشاهی هنگام شکار در بیرون شهر، کنیزکی را میبیند و بدان دل میبندد و با بذل مال او را میخرد. مدتی بعد کنیزک بیمار میشود. شاه، پزشکان را برای درمان او گرد میآورد اما از آنجا که آنان قدرت خدا را در درمان بیماری، نادیده میانگارند، تلاششان بینتیجه میماند و حال کنیزک وخیمتر میشود. شاه از صمیم دل به درگاه خدا نیایش میکند و در خواب، پیری روحانی به او میگوید فردا طبیبی خدایی نزدت میآید. شاه، طبیب را مییابد. او کنیز را معاینه میکند و با فراست درمییابد علت بیماری کنیزک، عوامل جسمانی نیست بلکه بیماری او عشق است و وی عاشق مردی «زرگر» در شهر «سمرقند» است. به دستور شاه و طبق توصیه طبیب، زرگر را از سمرقند به دربار میآورند و او را با کنیزک عقد میکنند. آن دو مدتی در کنار هم به خوشی زندگی میکنند اما پس از مدتی که جذابیت زرگر بر اثر بیماری رو به کاهش مینهد از چشم کنیزک میافتد. مولانا از این داستان نتیجه گیریهای بسیار زیبای عرفانی کرده است.
اصول پزشکی در داستان
مولانا میفرماید وقتی پزشک بالای سر بیمار میرود تا حال او را ببیند و معاینــهاش کند ابتدا شـرح حالش را بررسی میکند و طبق عادت پزشکان-حتی پزشکان امروزی- رنگ و رو، حالت چهره و نبض و آزمایش او را بررسی میکند و حال بیمار را از زبان خودش نیز میشنود:« قصه رنجور و رنجوری بخواند/ بعد از آن در پیشِ رنجورش نشاند/ رنگ و رو و نبض و قاروره بدید/ هم علاماتش، هم اسبابش شنید»
«رازداری» یکی از منشهای پزشکان است چرا که آنان محــرم بیماران هستند. در این داستــان نیز طبیب از پادشــاه میخواهد فضای خانه را امن گرداند تا بتواند به راحتی حال بیمار را به دور از دیگران بررسی و معاینه کند:«گفت ای شه! خلوتی کن خانه را/ دور کن هم خویش و هم بیگانه را/ کَس ندارد گوش در دهلیزها/ تا بپرسم زین کنیزک چیزها»
اصل تداعی آزاد یونگ
امروزه یکی از اصول اساسی روانکاوی در علم روانشناسی استفاده از روش «تداعی آزاد» یا Free Association است. تاریخچه استفاده از این روش درمانـــی به سال ۱۸۹۲ بازمیگــردد و نخستین گام در پیدایش چنین روشــی در روانکاوی، زمانی برداشته شد که بیماری به نام «الیزابت فون.آر» اشاره کرد که افکار خود را بدین سبب بیان نکرده است که مطمئن نبوده فروید چه چیزی را میخواهد بشنود.
«تداعی آزاد» یک نوع آزمون است که در آن معمولاً حدود صد واژه به بیمار گفته و از او خواسته میشود پس از هر واژه نخستین کلمهای که در ذهنش تداعی میشود بر زبان بیاورد و به آن واکنش نشان دهد. در این روش روانپزشک به بیمار اجازه میدهد بدون نگرانی و اضطراب و کاملاً آزادانه آنچه دل تنگش میخواهد بگوید و به خجالت آور و یا غیرمنطقی بودن آن فکر نکند بلکه صادقانه حرفهایش را بر زبان آورد.
مولانا داستان «پادشاه و کنیزک» را آنچنان با جزئیات و زیبا شرح میدهد که کاملاً با روش تداعی آزاد ذهن مطابقت دارد. به عبارت دیگر طبیب، در هیئت یک روانکاو امروزی دست کنیزک را میگیرد و از او سوالهایی میپرسد و همچنان نبض و واکنشهای او را مورد بررسی قرار میدهد:«دست بر نبضش نهاد و یک به یک/ بازمیپرسید از جور فلک…/با حکیم او قصهها میگفت فاش/ از مقام و خواجگان و شهرتاش/ سوی قصه گفتنش میداشت گوش/ سوی نبض و جَستنش میداشت گوش/ تا که نبض از نام کی گردد جَهــان/ او بُوَد مقصود جانش در جهان» سرانجام هنگامی که کنیزک از زبان طبیب واژه «سمرقنــد» را میشنود از آنجا که این شهر محل زندگی زرگرِ محبوبش بوده نبضش شروع به جهیدن میکند و پزشک ماهر درمییابد بیماری کنیزک روان رنجور، نوعی بیماری دل و عاشقی است نه بیماریای جسمی:«شهر شهر و خانه خانه قصه کرد/ نی رگش جنبید و نی رُخ گشت زرد/ نبض او بر حالِ خود بُد بیگزند/ تا بپرسید از سمرقندِ چو قند/ نبض جَست و روی سرخ و زرد شد/ کز سمرقندیِّ زرگر فرد شد/ چون ز رنجــور، آن حکیم این راز یافت/ اصلِ آن درد و بلا را بازیافت»
آنچه طبیب ماهر داستان مولانا دریافت این بود که متوجه شد قسمت ناهشیار و بخش خاطرات ذهن کنیزک باید به خودآگاه برسد. امروزه نیز در روش «تداعی آزاد» روانشناسان سعی دارند تا با فعال کردن بخش ناخودآگاه و ناهشیار ذهن به برخی خاطرات نهفته بیماران دست یابند و با توجه به پاسخهای آنان نسبت به محرکها زمینه درمان را فراهم کنند.
داستان «پادشاه و کنیزک» فقط نمونه کوچکی از اشراف مولانا بر اصول روانشناسی امروزی است. هر چند مشابه چنین روش درمانی در کتابهای دیگر به «ابن سینا» نسبت داده شده اما شیوه روایت مولانا و بیان اصول پزشکی و روانکاوی در مثنوی بسیار قویتر و منطقیتــراست.