رنـجِ گنـج و جنـگ

عاطفه بازفتی

یکی از موضوعات مهم ادبیات مقاومت و پایداری، نوشتن از جنگ، وقایع آن، خاطرات و سختی‌ها و حتی شیرینی‌های آن است مثل شیرینی فتح و امیدواری. «الهام فلاح» از نویسندگان جوانی است که در آخرین رمان خود دیدگاهی متفاوت نسبت به موضوع جنگ داشته است. پیش از این او را با آثاری چون «زمستان با طعم آلبالو»، «سامار» و «کشور چهاردهم» می‌شناختیم. در ادامه به معرفی بیشتر کتاب «خون‌مردگی» می‌پردازیم؛ کتابی که اخیراً برنده هفتمین جایزه ادبی پروین اعتصامی شده است.

جایزه پروین اعتصامی

جایزه ادبی «پروین اعتصامی» به صورت دو سالانه به آثار منتشر شده در زمینه ادبیات داستانی زبان فارسی اختصاص دارد. این انجمن در ایران که از سال ۱۳۸۳ آغاز به کار کرد توسط خانه کتاب که نهادی مستقل و غیر دولتی است اداره می‌شود و هدف آن علاوه بر بزرگداشت مقام و شخصیت پروین اعتصامی، رشد و اعتلای خلاقیت‌ها و آفرینش‌های هنری و ادبی بانوان است.

موضوع کتاب

«خون‌مردگی» رمانی رئالیستی است که در بستر جنگ روایت می‌شود؛ شاید در تمام کتاب مخاطب جز چند مورد صدای توپ و تفنگ را نشنود. به عبارت دیگر داستان، خارج از فضای سنگرها، خاکریزها و خط مقدم جبهه اتفاق می‌افتد اما نویسنده توانسته نگرانی و دغدغه‌های خانواده‌های جنگ زده، خانواده‌های شهیدان و کسانی که عزیزانشان را به اسارت گرفته‌اند به خوبی ترسیم کند؛ خانواده‌هایی که فصل‌های تلخ انتظار و زخم را تحمل کردند.

الهام فلاح در «خون مردگی» راوی زندگی دختر جوانی به نام «ابتسام» است که در زمان جنگ از خرمشهر به همراه خانواده و اهالی محل به شهرک جنگ زده‌ها در بوشهر کوچ می‌کند. در آنجا میان او با پسری به نام «عامر» رابطه عاطفی به وجود می‌آید. در ادامه داستان، عامر به خاطر به دست آوردن ارثیه عمویش به خوزستان بازمی‌گردد اما اتفاقی اسیر می‌شود و جنگ سرنوشتی عجیب برای او رقم می‌زند.

ساختار داستان

کتاب سه فصل دارد. فصل اول از تیرماه ۱۳۶۷ شروع می‌شود و با پایان رسمی جنگ به آخــر می‌رسد. فصل دوم در دهه هفتاد و با موضوع تبادل اسیران ادامه می‌یابد و در نهایت فصل سوم با خروج آمریکایی‌ها از کشور عراق در سال ۱۳۹۱ و گره گشایی داستان به پایان می‌رسد.

سه فصل کتاب، سه ستون اصلی ساختار داستان هستند که با توجه به موضوع و نوع روایت، فصل اول و دوم از استحکام بیشتری برخوردارند و شاید علتش این باشد که در این دو فصل خواننده با نوعی حس تعلیق و کشمکش ذهنی روبروست و فصل سوم، به گونه‌ای زمان حل معماهاست و جایی است که مخاطب می‌داند در اتفاق‌های تکان‌دهنده داستان مقصر چه کسی بوده و حقیقت‌های پشت پرده چیست. چرا که فصل تسویه حساب‌هاست و همه واقعیت‌ها بر ملأ می‌شود.

نکته دیگری که در ساختار داستان نقش مهمی دارد، «نامه» است. داستان با یک نامه آغاز و خواننده با انبوهی از علامت سؤال مواجه می‌شود و در نهایت، کتاب با چند نامه به پایان می‌رسد. به عبارت دیگر نامه‌ها علاوه بر گره افکنی، نقش حل کننده معماها و گره‌های داستان را نیز دارند. در ابتدای کتاب می‌خوانیم: «یا ابن اخی عامر خدا کند احوالت خیر باشد. همین که آن جایی و به قدر این‌جا بمب و موشک به سرت نمی‌ریزد خوب است… تا بعثی‌های حرامی پاشان به خانه‌ام باز نشده بیا حقت بدهم. زیاد نیست اما به قدری هست که بی‌منت برساندت به یک بلاد امن.»

رنگ محلی و زبان بومی

آنچه توانسته باعث واقعی‌تر جلوه دادن روایت‌های «خون‌مردگی» شود، استفاده از رنگ محلی و زبان بومی از سوی نویسنده در متن کتاب است. مردمانی عرب و جنوبی که با صحبت‌هایشان داستان را به پیش می‌برند و خواننده با رسم‌ها، دیدگاه‌ها و سبک زندگی و عقاید آنان آشنا می‌شود. در بخشی از کتاب این‌گونه می‌خوانیم: «نجلا گفت: «به خاطر خدا بفهم. عاقل باش. ای همه درس رو کجای سرت می‌کنی؟ یه دختر عرب که دو سال نشون کرده یه جوونی مونده تا آخرش خبر مرگش اومده، چه جایی داره؟ خیلی سعادت داشته باشی بشی هووی یکی از عروس‌های عاموت. او هم با هزار منّت.» و یا در قسمتی دیگر در مورد غیرت و تعصب عرب‌های جنوب ایران می‌خوانیم: «برهان چشـم غــرّه رفت به عامــر. با بی‌تفاوتی گفت: «نه که خیلی هم تعصب داری روش؟ دست از سرش وردار. تو میری. اونم تو رو یادش می‌ره.» عامر زیر لب گفت: «لعنت خدا بر شیطان که تو باشی. با غیرتِ عرب جماعت بازی نکن بد می‌بینی ها.»

جنگِ بی‌رحــم

جنگ ویرانی و ویرانه به بار می‌آورد، زندگی‌ها را از هم می‌پاشد، بین آدم‌ها جدایی و فاصله می‌اندازد، جوان‌ها را ناکام می‌گذارد و گاهی یک شبه پیرشان می‌کند، قلب‌های مادران را داغدار و چشم‌هایی را تر می‌کند. گویی جنگ برای کسانی که آن را از نزدیک لمس کرده‌اند هیچ وقت تمام نمی‌شود چرا که همیشه در ناخودآگاه ذهن آنان باقی است و منتظــر فرصتی است تا دوباره به هر شکل ممکن یادآوری شود.

یکی از نقاط قوت کتاب «خون‌مردگی» توصیفات ملموس و زیبایی است که از زبان افرادی بیان می‌شود که خود درگیر ماجرای جنگ هستند: «ابتسام دست از کف مالی کردن سر بچه کشید و رفت توی فکــر. بچه به نق نق افتاد. ابتسام پرسید: «هان؟ کف رفت تو چِشِت؟ می‌سوزه، نه؟ جنگ هم همی جوره، اما جای چشم، خانمان آدمو می‌سوزونه. قلب آدم. اینایی که می‌گُم می‌فهمی؟»

در مجموع زبان ساده و خوش آهنگ، استفاده از رنگ محلی، موضوع جذاب و نو و دیدگاه متفاوت الهام فلاح نسبت به جنگ، مقاومت و اسارت موجب شده تا رمان «خون‌مردگی» یکی از آثار خواندنی و جذابی باشد که در سال‌های اخیر با موضوع محوری جنگ و دفاع از سرزمین نوشته شده است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *