زنان نیک را می‌ستایم

عاطفه بازفتـی

از دیرباز درباره زن و جایگاه او چه از نظر اجتماعی، سیاسی، فرهنـگی و… نظرهای متفاوتی ارائه شده است. برخی ادیان و یا جوامع بشری زن را موجودی پست، حقیر و وابسته به مرد می‌دانستند. اما برخلاف چنین دیدگاه‌های بدبینانه، قرآن مجید معیـار برتری یک انسان بر انسان دیگر را ایمان و عمل صالــح می‌داند.

در دوره‌ای از ایران باستان نیز شاهد توجه به زنان هستیم تا آنجــا که ایزد بانوهایی از دوران کهن به جا مانده که نشان از ارزش و اهمیت جایگاه زنان دارد مثل الهه «پارندی» و «آناهیتـا» که مظهــر باروری بوده‌اند و یا الهــه «چیستــا» که ایزد بانوی دانایی و خرد به شمــار می‌رفته است.

 ادبیات فارسی نیز بستر مناسبی است که می‌توان جایگاه زنان را در آن بررسی کرد چرا که اغلب شاعران هر چند در دل عقیده‌ای متفاوت نسبت به زنان داشتند اما به هر حال فرزند زمان خود به شمار می‌رفته‌اند بنابراین اگر در شعرهای گذشته زنان مورد تحقیــر و سرزنش قرار گرفته‌اند به دلیل دیدگاه حاکم بر زندگی و عصر شاعــران بوده است. در این نوشتار به بررسی مختصر جایگاه زنان در شعــر دو تن از شاعران اشاره می‌شود.

زنان در مثنوی

در عصـــر مولانا همانند بسیاری از دوره‌ها نگاه عرفــی و اجتماعی نسبت به زنان منفی و همراه با نوعی بدبینی بوده است؛ زن نماد ضعف، بی‌تابی، کم‌خردی و وسوسه‌گری شمرده می‌شد. اگر مولانا گاهی با نگاه منفی درباره زنان سخن گفته، از راه تمثیل، تفکر و نگاه زمانه خود را بازتاب داده است. اما باید دانست که مولانا بدون توجه به عصــر خود به زن نگاهی انسانی و محترمانه داشته و گاه آنان را بی‌نهایت ستوده است.

مادران در مثنـوی

از نظر مولانا مادران سرچشمه هستی، زندگی و عاطفه پاک و خالص انسانی هستند. مادران مثنوی اغلب با گذشت و فداکارند. کسانی که کودکان را از چشمه جوشان وجود و محبت خود بی‌نیاز و بهره‌منــد می‌سازند: «حق هزاران صنعت و فن ساخته است/ تا که مادر بر تو مهــر انداخته است» گاهی مولانا تصویری از مادر ارائه می‌دهد که وی از رنج فرزندش شادمان است؛ اما این شادمانی به دلیل سنگ‌دلی او نیست بلکه از این روست که مادر به عاقبت کار آگاهی دارد بنابراین از سلامت و بهبود فرزند خود شادمان می‌شود. مولانا می‌فرماید کودک از ترس نیش و سوزن حجامت به خود می‌لرزد اما مادر دلسوزانه خوشحــال است: «بچه مــی‌لرزد از آن نیش حجام/ مادر مشفق در آن غم شادکام/ نیم جان بستاند و صد جان دهد/آنکه در وهــمت نیاید آن دهد»

زنان نیک‌منش و بدمنش

از آنجــا که مولانا در سرودن مثنوی توجه زیادی به قرآن داشته در نتیجه گاهی از زنانی که در این کتاب آسمانی مورد ستایش قرار گرفته‌اند، سخــن می‌گوید. مولوی در دفتر چهارم مثنوی از «آسیــه» یاد می‌کند؛ هنگامی که وی به همسر خود، فــرعون، توصیه می‌کند تا به موسی و خدای یگانه ایمان بیاورد و دل از تاریکی‌ها و تیرگی رهــا کند: «باز گفت او این سخــن با آسیه/گفت: جان افشــان بر این، ای دل سیــه»

مولانا برخلاف گفته ظاهــربینان و ابلهان، مریم (س) را زنی مقدس، شکیبــا و به دور از پلیدی و گنــاه می‌داند: «ابلهان گویند کین افسانه را/ خط بکش زیرا دروغ است و خطــا/ مریم اندر حمل، جفت کَس نشد/ از برون شهــر او واپس نشد…»

مولوی در دفتـر اول مثنوی، داستان روزی را می‌گوید که پیامبر اسلام (ص) برای خاک‌سپــاری یکی از اصحاب و یارانش به گورستان رفت. در این داستان از عایشه با صفت «صدّیقــه» یا بسیار راستگــو یاد می‌کند: «چون ز گورستان، پیمبر بازگشت/ سوی صدّیقه شد و همــراز گشت»

یکی از زنانی که مورد نکــوهش مولاناست، امّ جمیل، همســر ابولهب است که همواره در صدد آسیب رساندن و اذیت کردن پیامبر (ص) بوده. خداوند هم در سوره «مسد» او را «حماله الحطب» خطاب می‌کند و عاقبت و مجازات بدی برای او در نظــر گرفته است به طوری که وی برای آتش دوزخ و عذاب همسرش ابولهب، هیزم حمل و جمـــع آوری می‌کند. مولانا در مثنـوی دیدگاه خوبی به این زن ندارد و او را نکوهــش می‌کند: «دید بر پشت عیال بولهب/ تنگ هیزم، گفت حماله‌ی حطب» و یا در قسمتی دیگر می‌فــرماید: «ور نه حمّال حطب باشی حطب/ در دو عالم همچو جفت بولهـب»

زنان در بوستان سعدی

بوستان سعدی به عنوان یکی دیگر از زیر مجموعه‌های ادبیات تعلیمی به شمار می‌رود یعنی نوع و سبکی از ادبیات که سرشار از پند و اندرز است و توجه ویژه‌ای به راه و روش درستِ زندگی دارد. از این رو سعدی نیز در برخی حکایات بوستان، تصویرهای متفاوتی از زنان ارائه داده اما به هر روی او نیز چون دیگران تحت تأثیر تفــکر غالب روزگارش هم بوده است.

مادران در بوستان

به جرأت می‌توان گفت در ادبیات فارسی همواره مادران و مقام آنهــا از سوی شاعران و نویسندگان ستوده شده است تا به آنجــا که عده‌ای بر این عقیده‌اند که نیکی کردن به مادر و بزرگداشت مقام او، احـترام به روح آدمی و کرامت انسانــی است. سعــدی همواره مادران را ستایش می‌کند تا جایی که آغوش مادر را دلپذیر چون بهشت می‌داند؛ کسی که از شیـره وجود خود، فرزند را پرورش مــی‌دهد: «کنار و بَرِ مادر دلپذیر/بهشت است و پستان در او جوی شیــر/درختی است بالای جان پرورش/ ولـد میوه نازنیــن بر بَرَش»

زنان پنـد دان

اندرز و پند زن به مرد در ادبیات کهن این مرز و بوم به فــراوانی یافت می‌شود و از جمله نکته‌های اخلاقی است که سعدی به آن بی‌توجه نبوده است؛ سعدی گاهی تصویری حکیمانه و فــرزانه از زنان بازتاب می‌دهد که هر چند با دیدگاه جامعه دوران او مخالف است اما نشــان از نوع تفکــر والا و متفاوت این شاعر شیرین سخن دارد.

در داستانی از کتاب بوستان، زن نه تنهــا مورد سرزنش قرار نمی‌گیرد بلکه مرد را پند می‌دهد و او را تشویق می‌کند تا به دنبال کار و کسب روزی بهتری باشد و از خداوند نا امید نباشد. سعدی حکایت کودکی را می‌گوید که تازه دندان درآورده بود و پدر نگران و آشفته حال از اینکه نان و روزی او را از کجــا تهیه کنم؟!: «یکی طفل دندان برآورده بود/ پدر سر به فکرت فـرو برده بود/ که من نان و برگ از کجا آرمش؟!/ مروّت نباشد که بگذارمش» زن این‌گونه او را نصیحت می‌کند: «چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت/ نگــر تا زن او را چه مردانه گفت:/مخور هــول ابلیس تا جان دهد/ همــان کس که دندان دهــد، نان دهد/ تواناست آخر خداوند روز/ که روزی رساند، تو چندین مسوز!»

در مجموع باید گفت هر چند در ادبیات گذشته، با توجه به حاکمیت مطلق مرد سالاری اغلب دیدگاه خوشایندی نسبت به زنان دیده نمی‌شود و چهــره زنان در هاله‌ای از برداشت‌هــای نادرست ترسیم شده اما به هر روی برخی بزرگان ادب فــارسی برخلاف دیدگاه و تفکــر زمانه خود، زنان و جایگاه آنان را ستوده‌اند.

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *