«داگویل» ایرانی
![](http://eskimia.ir/wp-content/uploads/2018/05/اصلی-30-780x405.jpg)
هامون رشیدیان
هشدار: در این مطلب خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
«تمارض» آخرین ساخته کارگردانی عبد آبست این روزها در سینمای هنر و تجربه در حال اکران است. تمارض فیلمی به شدت تجربی است. فیلم چیزی میان تئاتر و سینماست و از این بابت کارگردان بسیاری از قواعد سینمایی را شکسته است. لباسهای یک شکل، چهره پردازی خاص، لوکیشینی پلاتو گونه و حتی نحوه دیالوگ گویی بازیگران به شدت تئاتری است اما با این حال نمیتوان این فیلم را فیلم تئاتر محض و یا یک فیلم سینمایی با قواعدی که حداقل ما میشناسیم دانست. لوکیشن فیلم یادآور «داگویل» اثر فون تریر است؛ همان قدر خالص و به دور از هدایت ذهنِ تماشاگر به سمت و سویی خاص و با هدف باز گذاشتن اندیشهی او برای کشف دنیای درونی آدمها و گره گشایی از رازهای داستان و البته با حضور چشمگیر رنگ سبز که ترکیبی ست از دو رنگ آبی و زرد و شاید تقابلی میان پاکی و تقدس با دروغ و فریبکاری.
همانندِ «داگویل» آنچه «تمارض» را پیچیده جلوه میدهد نوع روایت داستان است نه خود آن. این نوع روایت نیز به نحوی بازتاب دهندهی مضمون و تفکر نهادینه شده در دل داستان است. فیلم صراحتاً بر این باور متکی ست که «همه چیز در گیتی در حال تکراری مدور است» و روایت وقایع اتفاق افتاده در فیلم نیز براساس همین ساختار بنا شدهاند. اول آن که مسئلهی اصلی قصه در ابتدا نه مهم است، نه بزرگ و نه حیاتی، اما به مرور همه چیز تغییر میکند، پیچیده و پیچیدهتر میشود و فیلمساز میکوشد تا پیچیدگی روایی کار خود را پا به پای بحرانهای داستان پیچیده کند و در این اقدام عملکرد موفقیت آمیزی داشته است.
داستان
فیلم در سه پرده روایت میشود. فیلمساز در در پرده اول مخاطبش را از ناآگاهی و نیستی مطلق به مجموعهی متناقض و عجیبی از اطلاعاتی میرساند که ناقلان آن شخصیتهای مختلف فیلماند. این پرده، با مرگ دختربچه بر اثر تصادف با ماشین آمبولانس به پایان میرسد.
پردهی دوم، وقایع نقل شده در پردهی اول را به شکل عینی بازسازی میکند. این پرده شاید به لحاظ تکرارِ برخی از دادههای پردهی قبل کمی کم کشش باشد اما بسیاری از نقاط قوت و بخشهای درخشان فیلم در آن جای گرفتهاند.
پردهی سوم اما، به شدت نسبت به دو پردهی قبل تکراریتر است. هم چنان فیلمساز سعی بر آن دارد تا اطلاعاتی را دربارهی شخصیت عبد به مخاطب ارائه دهد و البته بر اصل “تکراری بودن دنیا و وقایع آن” مهر تأیید بزند اما به نظر میرسد پیامهای مهم، پیشتر به تماشاگر داده شدهاند و تکرار مجدد آنها تا حدودی غیرضروریاند.
آبست، در سراسر فیلمِ خود در تلاش است تا فاصلهی مخاطب را با داستان حفظ کند. مخاطب آلودهی روایت نمیشود. همهی تمهیدات لازم برای به بار نشستن عنصر فاصله گذاری اندیشیده شده و جواب دادهاند. کاتهای کم، افکتهای صوتی بجا، زاویهی بالای دوربین (در جهت تأکید بر راوی کل بودن آن)، لباسهای ساده، پرهیز از چهره پردازی و … همه و همه دست به دست هم میدهند تا علاوه بر حفظ فضای تئاتری فیلم به ایجاد فاصلهی آن با مخاطب منجر شوند.
با وجود اینکه فیلم در بسیاری جهات به فیلم مشهور داگویل شبیه است اما آبست سعی کرده تا جای ممکن شیوه فیلم خود را متفاوت و منحصر به فرد نگه دارد. هر چند فیلم در جاهایی مانند پرده دوم تا حد زیادی از ریتم می افتد اما در نهایت تماشای این فیلم تجربهای منحصر به فرد در سینمای ایران است. اگر به سینمای مستقل و فیلمهای تجربی علاقه دارید دیدن این فیلم را از دست ندهید.