فروپاشی یک خانواده و قتل یک دختر

زینب دبیری

«سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، نام فیلمی به کارگردانی مارتین مک‌دونا، اثر تحسین‌شده سال ۲۰۱۷ است که در پنجاه‌ودومین نشست پاتوق رسانه‌ای اصفهان پخش و نقد و بررسی شد.
مک‌دونا که تجربه کارگردانی تئاتر را در کارنامه خود دارد، پیش از این فیلم «هفت روانی» و اثر تحسین‌شده «دربروژ» را ساخته و این بار در تلاش است تا با این فیلم، هیجانات متفاوت انسان‌ها مانند خشونت، شادی و غم، انتقام و عشق را نمایش دهد.
آغاز داستان و نمایش سه بیلبورد، فضای مه‌آلود
ماجرای فیلم در یک شهر بسیار کوچک و با نمایش بیلبوردها آغاز می‌شود و آرام‌آرام ما را به خانه «ملیدرد»، نقش اصلی داستان، می‌برد. او مادری است که دخترش «آنجلا» توسط شخص یا اشخاصی مورد آزار و اذیت قرار گرفته و سپس سوزانده شده و درصدد پیداکردن قاتل دخترش است.
در داستان با سه شخصیت اصلی روبه‌رو هستیم: رئیس پلیس شهر که فرد بسیار مثبتی است و به بیماری سرطان مبتلاست. او مسئولیت رسیدگی به پرونده آنجلا را بر عهده دارد؛ اما با وجود گذشت پنج ماه هنوز ردی از قاتل پیدا نکرده است.
مادر یا همان «میلدرد»، نقش بعدی است که تمام تلاشش پیداکردن قاتل آنجلاست و زمانی که می‌بیند تحقیقات پلیس نتیجه‌ای ندارد، با نصب سه بیلبورد در جاده اصلی شهر، مرگ دختر و پرونده او را به اهالی شهر یادآوری می‌کند.
سومین شخصیت داستان «دیسکون»، یکی از افسران پلیس است؛ فردی جاه‌طلب و بی‌ادب که در تلاش است هر چیزی را از راه خشونت به دست آورد.
داستان با خودکشی رئیس پلیس به نقطه اوج می‌رسد و غم بزرگی شهر را دربرمی‌گیرد. این بار نوبت میلدرد است که با اتفاقی جدید روبه‌رو شود و این اتفاق چیزی نیست جز آتش‌گرفتن بیلبوردها و درنهایت تصمیم او برای تنبیه عامل اصلی این داستان، یعنی «دیسکون» و آتش‌زدن اداره پلیس، درست زمانی ‌که او در آنجاست. صحنه فرار دیسکون از محل حادثه و سوختن او زمانی برای تحول فکری اوست که باید در اینجا دست از خودخواهی و خشونت بردارد و مسیری جدید را برای زندگی خود انتخاب کند. او به طور ناگهانی درگیر ماجرا شده و در یک رستوران با قاتل احتمالی آنجلا روبه‌رو می‌شود و این سرمنشأ همراهی او با میلدرد برای رسیدن به قاتل است.
آغاز داستان با یک بحران
سیاوش گلشیری، مدرس سینما، ادبیات نمایشی و فیلمنامه‌نویس، در جلسه نقد این فیلم که از سوی فرهنگسرای رسانه و دفتر تخصصی سینما وابسته به سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان برگزار شد، با اشاره به نشانه‌های کامل ‌هالیوودی در این فیلم گفت: داستان با یک بحران یا همان تصادف آغاز می‌شود. این فیلم زندگی خانواده‌ای در حال فروپاشی را نشان می‌دهد که در بحبوحه بحث و جدال دختر آنان نیز به قتل می‌رسد و این قتل زمینه‌ای برای بحران بیشتر در این خانواده است.
وی با اشاره به نقدهای مختلفی که از این فیلم شده است، افزود: بیشتر این نقدها به تحسین این فیلم و تعریف از آن پرداخته‌اند؛ در حالی که نقد محتوایی و فرم و تکنیک کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.
این منتقد سینما به داستان فیلم اشاره کرد و ادامه داد: داستان، حکایت زنی است که خودش را مقصر مرگ فرزندش می‌داند؛ اما در فیلم به معرفی دختر پرداخته نشده است و اصلی‌ترین صحنه‌ای که درباره آنجلا می‌بینیم، صحنه دعوای مادر و دختر و رفتن دختر از خانه است و بعد اتفاقی که برای دختر می‌افتد. تنها چیزی که از زندگی دختر می‌بینیم، همین است و بعد زمان به حال بازمی‌گردد و مادر در آستانه اتاق فرزندش ایستاده است و به گذشته فکر می‌کند.
وی با بیان اینکه فیلم مجموعه‌ای از رویدادهاست و نگاه کارگردان در فیلم و حتی فیلمنامه به‌خوبی مشاهده می‌شود، اظهار داشت: این سه بیلبورد خارج از جاده قرار گرفته‌اند و سه نوشته‌ای که در آنها قرار می‌گیرند، تمام منظر فیلم را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.
فروپاشی یک خانواده و قتل یک دختر
گلشیری با اشاره به نوشته‌های حک‌شده بر روی بیلبوردها که حرف‌هایی درباره تجاوز به دختر هنگام مرگ و نبود نشانه‌ای از قاتل است، گفت: در فیلم شاهد فروپاشی کامل یک خانواده هستیم؛ دختر ارتباط خوبی با مادر ندارد، پدر و مادر از هم جدا شده‌اند و پدر خانواده با یک دختر نوزده ساله ارتباط دارد و این مؤلفه‌ها بیانگر این است که زندگی آنان در موقعیت بسیار بدی قرار دارد.
وی با اشاره به فیلم که با یک بحران و قتل دختر آغاز می‌شود، خاطرنشان کرد: بحران در این فیلم به این معنی نیست که اتفاقی از قبل افتاده است؛ ضمن اینکه در فیلم با نظامی که براساس شخصیت‌پردازی شکل گرفته باشد، روبه‌رو نیستیم.
این فیلمنامه‌نویس ادامه داد: «میلدرد» شخصیت اصلی داستان نیست و در طول داستان شخصیت‌های دیگری وارد می‌شوند که داستان براساس نقش‌آفرینی این افراد پیش می‌رود.
نگاه مقتدرانه «میلدرد» و نصب بیلبوردها
وی به نگاه مقتدرانه «ملیدرد» اشاره کرد و افزود: اداره تبلیغاتی که بیلبوردها را کرایه می‌دهد، درست روبه‌روی اداره پلیس قرار دارد و این نشان می‌دهد این کار در شهر شجاعت می‌خواهد؛ با این حال او از این کار دست نمی‌کشد و به کار خود ادامه می‌دهد.
گلشیری با بیان اینکه آنچه روایت فیلم براساس آن شکل می‌گیرد، «تصادف» است، تصریح کرد: در ابتدای فیلم «میلدرد» با شکایت دندان‌پزشکی مواجه است. در اینجا مقدمه‌چینی داستان آغاز می‌شود و بعد ادامه داستان که با آتش‌گرفتن بیلبوردها و حتی صحنه آتش‌زدن اداره پلیس توسط میلدرد، شناسایی قاتل و همراهی پلیس داستان برای کشتن او ادامه می‌یابد که تمام آنها به صورت ناگهانی کنار هم قرار می‌گیرد.
وی با بیان اینکه این فیلم یک درام است که بر مبنای هدفی از قبل تعیین‌شده مهره‌چینی شده است، تصریح کرد: در اینجا فیلم تکه‌تکه شده و ما به چیزی نیاز داریم که این تکه‌ها را به هم بچسباند و روایت اصلی فیلم را به صورت کامل به ما نشان دهد.
این مدرس با بیان اینکه داستان این فیلم در سه پرده روایت می‌شود، اما پرده سومی وجود ندارد، اظهار داشت: نقطه عطف اول خودکشی افسر پلیس است؛ بعد «دیسکون»، همان پلیس با شخصیت عصبی و آتش‌گرفتن بیلبوردها و حمله میلدرد به ایستگاه پلیس و آتش‌زدن آن و درنهایت همراهی او با مرد کوتوله داستان که او را از اتهام رها می‌کند.
وی با اشاره به نقطه اوج داستان آن را غیرقابل باور دانست و تصریح کرد: غیرقابل باوربودن داستان از این جهت است که «میلدرد» می‌بیند «دیسکون» یا همان پلیس پرخاشگر، پرونده را از آتش نجات می‌دهد، اما هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و از کار خود احساس شرمندگی هم نمی‌کند؛ درنهایت این دو با هم همراه می‌شوند تا به دنبال قاتل بروند و داستان بر مبنای پایان باز به انتها می‌رسد.
گلشیری با بیان اینکه فیلم‌ها یا شخصیت‌محور هستند یا حادثه‌محور، ادامه داد: شخصیت‌پردازی در این فیلم درست انجام نشده است؛ نه به این معنا که شخصیتی شکل نگرفته، بلکه شخصیت‌پردازی داستان براساس اصول خود پیش نرفته است.
وی به مدل لباس‌پوشیدن «میلدرد» (مادر داستان) و موهای تراشیده‌شده او اشاره کرد و ادامه داد: این‌ها همه نشانه‌های عصبی‌بودن و عذاب وجدان مادر است که خود را به این شکل درآورده است.
این منتقد سینما با بیان اینکه اگرچه در این فیلم با خشونت روبه‌رو هستیم، اما رفتار وحشیانه‌ای از پلیس نمی‌بینیم، افزود: حتی پلیسی که در فیلم خشن نشان داده شده است با مادر خود رابطه عاطفی و ملایمی دارد.
فیلم و داستانی براساس مؤلفه‌های اخلاقی
وی با اشاره به مؤلفه‌های اخلاقی که در این فیلم وجود دارد، تصریح کرد: البته اخلاق ارائه‌شده در فیلم نسبی است و به طور واضح بیان می‌کند هیچ‌کس حق ندارد درباره دیگران قضاوت کند و حتی یک دختر ۱۹ ساله می‌گوید «خشم، خشم می‌آورد» و بر این مسئله تأکید می‌کند.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *