لطیفه ی جبهه ای “پلنگ صورتی”

شب عملیات بود. حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:

ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیر و ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده.

نزدیک تیربارچی شد و دید داره با خودش زمزمه می کنه:

درن، درن ، درن ، … (آهنگ پلنگ صورتی!)

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن اینگونه شادمانه مرگ رو به بازی گرفته. (حاج حسین یکتا)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *