جوانان زیربنای توسعه

هامون رشیدیان

راز پیشرفت بسیاری از کشورهای صنعتی جهان استفاده بهینه از سرمایه‌های موجود در آن کشورهاست. البته این سرمایه‌ها محدود به منابعی همچون نفت و گاز و طلا و … نیست. به بیان دیگر، کشورهای توسعه یافته کشورهایی با منابع طبیعی و مساحت زیاد نیستند بلکه کشورهایی هستندکه به اهمیت واقعی نیروی انسانی پی برده‌اند. نیروی انسانی کارآمد بزرگترین سرمایه هر کشوری است. اما از میان اقشار مختلف مردم، جوانان هسته و عنصر اصلی پیشرفت و به‌عنوان محوری‌ترین سرمایه انسانی تلقی می‌شوند.

جوانان، نیروی محرک جامعه

هر فرد برای آن که به وظایف اجتماعی‌اش درست عمل کند و مدیریت و مسئولیت خاصی را بر عهده بگیرد، باید علاوه بر علم و تخصص، دارای ویژگی‌های اخلاقی نیز باشد، به این معناکه از نظر شخصیتی در تعادل باشد. از طرفی، شکی نیست که در دوره جوانی، انسان از لحاظ رشد عمومی تقریباً به درجه تکامل می‌رسد و هوش او نیز در بیشترین سطح خود قرار می‌گیرد. ازاین رو، قدرت اندیشه و توان نظریه پردازی سبب می‌شود، یک جوان در هر مقامی، انگیزه بالا و آمادگی لازم برای برخورد با ابعاد مختلف یک قضیه را داشته باشد و انعطاف‌پذیری بیشتری از خود نشان دهد. در کنار این، افزایش تخصص و مهارت جوانان فرآیند توسعه در کشور را به طور فزاینده افزایش خواهد داد.

اگر کمی از بالا به ماجرا نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد، انتقال یافتن از نسل گذشته به نسل جوانی که دارای مهارت و توانمندی باشد، در حالی که در مجرای درستی قرار بگیرد، می‌تواند آینده‌ای بهتر برای جامعه ایجاد کند. از طرفی، ناگفته پیداست که ظرفیت و توان انجام مسئولیت‌ها در حد قابل قبول در زمینه‌های کاری متفاوت، به درک و شناخت افراد بستگی دارد. هر چقدر مسئولیت مورد نظر بزرگ‌تر باشد، اهمیت این موضوع بیشتر می‌شود. نکته مهم و ارزشمند دیگر این که، سهم تجربه مستقیم در هر حوزه کاری، حائز اهمیت است. معنایش آن است که فرد مورد نظر تا چه اندازه توانایی تجزیه و تحلیل مسائل را دارد.

سراب موفقیت

بسیاری از سازمان‌ها، ارگان‌ها و شرکت‌ها قربانی موفقیت‌های موقت خود می‌شوند. توجه بیش از حد به رشد و توسعه اقتصادی تا جایی اولویت اصلی آنها می‌شود که سرمایه‌گذاری برای تربیت نسل تازه و جوان از مدیران و کارمندان را به فراموشی می‌سپارند. این مساله سبب می‌شود تا شکاف بین نسلی در آنجا پدید آید و روند انتقال بین نسلی بی سرانجام بماند. سراب موفقیت موقت تا آنجا تأثیرگذار است که بسیاری از آنها برای یافتن نامزدی واجد شرایط برای سمت مدیریت ارگان خویش، اصطلاحاً کاسه چه کنم، چه کنم به دست می‌گیرند. نتیجه آن خواهد شد که موقعیت مدیریت در آنها خالی خواهد ماند یا در خوشبینانه‌ترین حالت به دست افراد کم‌تجربه برای این شغل سپرده خواهد شد. البته نمی‌توان و نباید نقش کمبود یا نبود مراکز آموزشی مناسب برای تعلیم و آموزش جوانان مستعد و رابطه ضعیف میان صنعت و دانشگاه را نادیده گرفت. آشکار شدن این معضل، زمانی است که هزاران نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی جامعه ـ که سالانه به جمعیت نیروی کار افزوده می‌شوند ـ به‌اندازه کافی برای فعالیت در سازمان‌ها و ارگان‌های دولتی و غیردولتی آمادگی ندارند.

همانگونه که در ابتدا گفتیم نیروی انسانی کارآمد مهمترین سرمایه هر کشوری است اما تبدیل نیروی انسانی معمولی به نیروی کارآمد نیازمند زیر ساخت‌های بسیاری است. نظام آموزش و پرورش در این بین مهمترین ابزار تربیت نیروی متخصص است. در جوامع پیشرفته تحصیل تنها متکی به نظام تئوری نیست و بیشتر محصلان مباحث درسی را به صورت کاملاً عملی می‌آموزند همچنین دانشگاه در این کشورها فرصتی برای تجربه اندوزی است و زمانی که فرد فارغ التحصیل می‌شود کاملاً برای پذیرش مسئولیت آماده است.

در کنار این در کشورهای صنعتی اصل بر شایسته سالاری است و مدیران جوان و نخبه به سرعت به کار گمارده می‌شوند در اینگونه کشورها خبری از مدیران چسبیده به میز نیست و فرهنگ چند شغله ها جایی در روابط کاری ندارد. در انتها باید گفت توسعه هر کشور در وهله اول نیازمند نیروی انسانی جوان و کارآمد است آنهم به شرطی که فضا و امکانات در اختیار این نسل قرار گیرد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *