دانشگاه‌های خالی

دامون رشیدزاده

رسیدن انبوه جوان‌های دهه ۶۰ به سن دانشگاه باعث شد ورود به دانشگاه به شکل بی سابقه‌ای سخت شود. ظرفیت دانشگاه‌ها در آن سال‌ها به شدت کم بود و همین موضوع کنکور را به سدی برای رسیدن به آرزوی تحصیل در مقاطع بالاتر از دیپلم تبدیل کرده بود. وضعیت بغرنج کنکور در آن سال‌ها اتفاقاتی را رقم می‌زد که اکنون شاید باورش برای بسیاری سخت باشد. خیلی‌ها برای همین قبول نشدن در همین کنکور دست به خودکشی می‌زدند، خیلی‌ها برای نرفتن به سربازی و پیدا کردن فرصتی برای کنکور دادن به هر راهی متوصل می‌شدند، آن‌ها که وضع مالی بهتری داشتند فرزندانشان را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌فرستادند بلکه از این سد کنکور خلاص شوند. کار به جایی رسیده بود که خانواده‌ها برای قبولی فرزندانشان در دانشگاه حتی به راه‌های غیر قانونی متوصل می‌شدند.

دوران رونق دانشگاه سازی

این مشکلات و انبوه جوانان افسرده و بی هدف باعث شد دولت دست به کار ساخت دانشگاه‌های کوچک و بزرگ در شهرهای مختلف شود. اما این ماجرا هم مانند بسیاری از اتفاقات دیگر در کشورمان به حدی به افراط کشیده شد تعداد دانشجوهای بعضی شهرها از تعداد ساکنان آن شهر هم بیشتر شد. این موضوع باعث مشکلات بسیاری شد و عده‌ای که عموماً با هر تغییری مخالف هستند بنا را به مخالفت با دانشگاه‌ها گذاشتند بلکه جلوی تغییر دنیا را بگیرند. البته این تنها مشکل افزایش تعداد دانشگاه‌ها نبود زیرا ناگهان انبوهی از دانشجویان مدرک به دست که به دلیل ضعف آموزشی دانشگاهشان فاقد هر گونه مهارتی بودند به بازار کار روانه شدند. بازار کار ایران هم که خود دچار مشکلات بی پایان بود با مشکل جدیدی به نام مدرک به دستان بیکار هم مواجه شد و اصطلاحاً این ماجرا هم قوز بالای قوز شد.

دوران رکود

اما این آشفته بازار مشکلات ناگهان به کاهش متولدین دهه هفتاد به شدت فروکش کرد. این فروکش کردن ناگهانی متقاضیان اگرچه مشکل تعداد زیاد دانشجویان را حل کرد اما خود باعث مشکلات تازه‌ای شد. همان شهرهای کوچکی که به واسطه دانشگاه‌ها رونق گرفته بودند و برو بیایی پیدا کرده بودند ناگهان با خالی شدن دانشجوها از رونق افتادند. مجتمع‌های مسکونی و تجاری، رستوران‌ها، مغازه‌های ریز و درشتی که پاتوق دانشجوها بود ناگهان خالی از مشتری شد. بازار این شهرها به شدت کساد شد و بیکاری و مشکلات دامنگیر آن بار دیگر به این شهرها روانه شد.

در کنار این‌ها دانشگاه‌های کوچک هم با معضلی به نام صندلی خالی و کمبود دانشجو مواجه شدند. این دانشگاه‌ها برای خلاص شدن از این وضعیت چاره‌ای جز گرفتن دانشجو حتی بدون کنکور نداشتند. این راه هم پس از چند سالی با کاهش تعداد دانشجوها بی نتیجه مانده زیرا دانش آموزان زمانی که می‌توانند به راحتی در شهر خودشان در دانشگاه‌های بزرگتر و با امکانات بهتر قبول شوند حاضر به رفتن به دانشگاه کوچک آنهم در شهرهای دور افتاده نیستند. البته این پایان ماجرا هم نخواهد بود زیرا تعداد دهه هشتادی‌هایی که به سن دانشگاه خواهند رسید از دهه هفتادی‌ها هم کمتر است و از حالا می‌توان حدس زد که عمر بسیاری از این دانشگاه‌های کوچک و همچنین شهر و روستاهای کوچکی که به واسطه این دانشگاه‌ها چند صباحی به رونق رسیده بود به سر خواهد رسید.

در وهله اول مقصر اصلی این ماجرا کسانی هستند که بدون هیچ برنامه ریزی و منطق خاصی در هر گوشه‌ای اقدام به تأسیس دانشگاه کردند. این حرکت غلت و بی هدف در کنار سطح پایین آموزش و امکانات و همچنین نبود هدایت تحصیلی درست باعث شده مشکلات تحصیل در کشور ما به یک گره کور بزرگ تبدیل شود گرهی که قطعاً با دندان باز نخواهد شد و نیازمند عزمی جدی و یک برنامه ریزی بلند مدت دقیق و هدفمند است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *