والله مو انتم اسیرنحن اسیر
روح معنوی و ملکوتی بچه ها شگفتی عراقی ها و صلیبی ها را برانگیخته بود و این نبود مگر ثمره توّسلات و ادعیه و اذکاری که طول اسارت بدان تمسّک می جستیم . علی رغم فشارهای روانی و جسمی دشمن احساس افسردگی از خود نشان نمی دادیم . تا آنجا که حتّی صلیبی ها لب به اعتراف گشودند و گفتند ” ما از اسارت شما خسته و درمانده شده ایم ” . یکی از بچه ها ازسرباز عراقی پرسید :” چگونه درخت خرما می کارند ” سرباز عراقی که از آن ایّام سربازی اجباری اش به تنگ آمده بود شروع به فحّاشی کرد و گفت :” ما را خسته کرده اید بعد از چند سال اسارت تازه می خواهید خرما بکارید ” یکی ازافسران عراقی در یکی از توجیهات سیاسی اش گفت : ” و الله مو انتم اسیر نحن اسیر ” به خدا قسم شما اسیر نیستید ما اسیر شما شده ایم و این حقیقتی کتمان نشدنی بود که از بُعد معنوی بعثی های بیچاره از ما اسیر تر و گرفتارتر بودند . روزهای آخر اسارت را پشت سر می گذاشتیم ، چند روز قبل از آزادی، عماد (همان سرباز معروف به میر غضب) این بار با چهره ای متفاوت از سالهای اسارت به آسایشگاه آمد همه دور تا دور آسایشگاه نشسته و منتظر سخنان او بودیم . عماد با لحنی متفاوت از روزها و سالهای قبل شروع به گفتن جملاتی کرد و گفت : “شما مـردان قوی و بـزرگ ایران هستید مثل آهن گداخته ، محکم و استوار ، ایرانیان باید به داشتن مردانی چون شما افتخار کنند .”سپس به معذرت خواهی افتاد و گفت : “اگر از طرف ما سخت گیری بوده ببخشید . “بچه ها با گرمی با او برخورد کردند و بر شرم و خجالت عماد افزودند . عماد با آن همه لطف و مرحمت بچه ها دیگر جزشرمندگی حرفی برای گفتن نداشت . سرتیپ نزارکه فرماندهی کل اردوگاههای اسرای ایرانی را به عهده داشت درجمع اسرا سخنرانی کرد وگفت” شما در شمار بهترین افراد مملکت ایران هستید چون احساس وظیفه کرده و از میهن و سرزمینتان دفاع کرده اید وهر کس در مورد وطن خود چنین احساسی داشته باشد از جمله ممتازترین افراد آن مملکت است .”