گل به خودی

نویسنده: سید محمد موسوی بهرام‌آبادی

پسر روی کاناپه کنار پدر نشست و تلویزیون را روشن کرد. پدر که مشغول مطالعه بود، از زیر عینک نگاهی به پسرش کرد و گفت: بازی دیشب چی شد؟ برزیل چی کار کرد؟
پسر سرش را به نشانه تأسف تکان داد و گفت: بابا، دست رو دلم نذار؛ برزیل حذف شد. بلژیک دو یک برد. حیف شد.
پسر لیوان چایش را از روی میز برداشت و ادامه داد: بابا دیشب برزیل دوازدهمین گل به خودی جام جهانی را زد. میگن این جام بیشترین آمار گل به خودی را داره؛ خیلی جالبه؛ اولی‌اش هم که تو بازی ایران و مراکش زده شد.
بعد نگاهی به پدرش کرد و گفت: فقط امیدوارم جریان گل به خودی کلمبیا تو جام ۹۴ پیش نیاد.
پدر کتابش را روی میز گذاشت، عینکش را از چشمانش برداشت و گفت: جریان کلمبیا چیه؟ یکم از این اطلاعات فوتبالی‌ات برای ما هم بگو استفاده کنیم.
پسر کمی از چایش را خورد، بعد لیوان را روی میز گذاشت و با آب و تاب شروع کرد به تعریف‌کردن: تو جام جهانی ۱۹۹۴ بازی کلمبیا با آمریکا، یکی از بازیکنای کلمبیا به اسم آندرس اسکوبار یه گل به خودی زد و باعث شد کلمبیا حذف بشه. بعد که برگشتن کشورشون یه نفر اسکوبار را با دوازده تا گلوله کشت.
پدر که حسابی تعجب کرده بود، گفت: جدی می‌گی؟ چرا کشتنش؟
پسر ابروهایش را درهم کشید و گفت: میگن به دستور رئیس یکی از باندهای قاچاق مواد مخدر بوده.
بعد سرش را تکان داد و گفت: در کل اونایی که تو بازی‌های ملی گل به خودی می‌زنن، خیلی تحت فشار قرار می‌گیرن. مخصوصا اگه بازی حساسی باشه؛ خب، مردم رو کشورشون تعصب دارن. الکی که نیست.
پدر که حسابی به فکر فرورفته بود، گفت: تو هم رو کشورت تعصب داری؟
پسر با تعجب نگاهی به پدر کرد و گفت: معلومه که تعصب دارم؛ یادتون نیس بعد از بازی‌های ایران دیگه صدام بالا نمیومد؟ مخصوصا بازی ایران اسپانیا، از بس پای تلویزیون تشویقشون کردم. انصافا هم خوب بازی کردن.
پدر کمی به پسرش نزدیک شد، دست روی شانه‌اش گذاشت و گفت: پس چرا دیشب تو بازی ایران ترکیه یه گل به خودی
زدی؟
پسر در حالی که از تعجب چشمانش چهارتا شده بود با خنده گفت: ایران ترکیه؟ گل به خودی؟ من؟
پدر ادامه داد: دیشب که رفتیم پیراهن بخریم، فروشنده دوتا پیراهن آورد و گفت: این یکی تولید ترکیه است، این یکی هم ایرانیه. تو هم یه نگاهی به فروشنده کردی و گفتی همین ترکیه‌ای را برمی‌دارم.