آتشی که داغ بر دل نهاد

دست و دل آدم به نوشتن نمی‌رود؛ چه باید نوشت و چه باید گفت وقتی کلمات هم از بیان عمق فاجعه عاجزند. پلاسکو نمادی از وضعیت بحرانی ساختمان سازی در کشور ماست جایی که تنها سود حرف اول و آخر را می زند و ایمنی به یک شوخی بی مزه شبیه است. پلاسکو نمادی از بی تدبیری، بی توجهی، کمبود امکانات و فرهنگ عجیب به جای کمک با موبایل فیلم بگیر است و چقدر همه این‌ها تأسف آور است. ساختمان پلاسکو،‌ در ضلع شرقی چهارراهی است که به آن استانبول می‌گویند؛ منطقه‌ای که در دهه‌های چهل و پنجاه قلب تجارت تهران بوده است. برج پانزده طبقه‌ای که اولین ساختمان با اسکلت فلزی در تهران بود و خیلی‌ها این ساختمان را آغاز بلندمرتبه سازی در پایتخت ایران می‌دانند. پلاسکو تا قبل از روز پنجشنبه قلب تپنده بازار پوشاک کشور بود جایی که بخش زیادی از پوشاک یا تولید می‌شد یا از این محل به کل کشور تقسیم می‌شد. اما حالا از آن قلب تپنده تنها مشتی آهن و خاک بر جای مانده است و آتشی که خیال فرو نشستن ندارد. حادثه پلاسکو با همه تلخی‌هایش چند نکته مهم را به ما خاطر نشان کرد.

۱- مقامات شهرداری می‌گویند بارها و بارها به مالکان ساختمان پلاسکو هشدار داده‌اند که این ساختمان ایمن نیست و اتفاقاً در نامه‌هایی که داده‌اند، درباره وقوع آتش‌سوزی هم تذکر داده‌اند. پلاسکوی ۵۴ ساله، آنقدر ناامن بود که شرکت گاز حاضر نشده بود انشعاب گاز به آن بدهد. سؤال اینجاست که آیا به کسانی که در مرکز شهر، بمبی به عظمت پلاسکو را آماده انفجار کرده بودند، فقط باید هشدار و نامه داده می‌شد یا اینکه مسئولان شهر، وظایف دیگری هم داشته‌اند؟ وقتی مسئولان به این جمع‌بندی می‌رسند که فلان ساختمان شهری، ناامن است، آیا باید فقط نامه‌نگاری کنند یا اینکه ضرب‌الاجلی بدهند و بعد حکم تخلیه بگیرند؟ گفته می‌شود قانونی در مورد ساختمان‌های نا ایمن و تخلیه و تخریب آنها وجود ندارد و تنها قانون موجود برای ساختمان‌های ۵۵ ساله شرایطی را متذکر شده است؟ با اینکه در همین تهران صدها ساختمان مانند پلاسکو وجود دارد آیا ضرورتی برای بازنگری در قانون احساس نمی‌شود؟

۲- به دلیل نبود گاز در این پاساژ انبارهای گازوئیل وجود داشته انبارهایی که مانند یک بمب عمل کرده و سرعت و حجم تخریب ساختمان را افزایش داده است. کجای دنیا را سراغ دارید که در وسط یک برج تجاری آنهم در مرکز شهر انبار گازوئیل وجود داشته باشد؟ آیا نمی‌شد حداقل جلوی این انبارهای گازوئیل را گرفت؟

۳- تصاویر منتشره از نحوه اطفای حریق، حیرت‌آور و تأثرانگیز و یادآور ضرب‌المثل «آب دادن به فیل با قاشق چایخوری» است. آتش‌نشانی‌ها در ایران، از قافله نوسازی و مدرنیزاسیون بسیار عقب مانده‌اند و اگر هنوز سر پا هستند، به لطف ایثارگری‌های آتش‌نشانانی است که با کمترین امکانات کار می‌کنند. واقعاً چرا در شهری مانند تهران که پر است از برج‌های بلند، امکانات اطفای حریق اینقدر باید ناچیز و ناکارآمد باشد؟ آیا مسئولان شهری، از اتفاقات قبلی مانند آنچه در دی‌ماه ۹۳ در همین خیابان جمهوری رخ داد و کمبود امکانات خود را نشان داد، درس نگرفته‌اند؟ واقعاً چه سهمی از درآمدهای شهری برای تجهیز آتش‌نشانی به امکانات مدرن، مانند هلی‌کوپترهای اطفای حریق در نظر گرفته شده است؟ چرا باید شهرهای ما در برابر حوادث شناخته‌شده و پرتکراری مانند آتش‌سوزی اینقدر بی‌دفاع باشد؟ مدیریت شهری که فقط فروختن تراکم و جمع‌کردن زباله‌ها و گلکاری نیست.

۴- در روز حادثه، در دو جا، ازدحام جمعیت بود؛ یکی در اطراف ساختمان پلاسکو و دیگری در مراکز انتقال خون. اولی‌ها – به جز نیروهای پلیس و امدادی و خبرنگاران – عمدتاً افرادی بودند که آمده بودند تا حس کنجکاوی خود را ارضا کنند و عکس و فیلم بگیرند. آن‌ها با تجمع خود مانع از امدادرسانی به‌موقع شدند. در همان ساعات نخستین حادثه، ویدئوی کوتاهی منتشر شد که آمبولانس گرفتار در جمعیت را نشان می‌داد و راننده‌اش از مردم خواهش می‌کرد که راه را باز کنند. همین فیلم چند ثانیه‌ای گویای وضعیت فرهنگی بخش مهمی از جامعه بود و چه تأسف‌آور! اما گروه دوم کسانی بودند که از سر انساندوستی به مراکز انتقال خون رفته بودند تا خونشان را اهدا کنند و زندگی مصدومان حادثه را نجات دهند. مختصر بگویم: تا زمانی که دسته اول در کشور ما اکثریت را در اختیار دارند، امیدی به مدیریت بحران نیست.

۵- آتش پلاسکو باعث شد بار دیگر فکر کنیم چرا جامعه ما این قدر درگیر مادیات شده است. چرا تنها به فکر پول درآوردن هستیم. هشدارها را ندیدیم و نشنیده‌ایم. شهرداری تهران می‌گوید بارها و بارها به این ساختمان هشدار داده است که پلاسکو در معرض خطر است اما در برابر این اخطارها چه کرده‌ایم؟ همه آنها را پشت گوش انداخته و گفتیم امسال چقدر سود می‌بریم. «آتش پلاسکو» باعث شد تا فکر کنیم چند ساختمان مانند پلاسکو در تهران و شهرهای دیگر وجود دارد. چند بار دیگر این حوادث می‌تواند تکرار شود. چند بار دیگر آتش‌نشان‌ها و مردم قربانی این کم‌کاری می‌شوند. «آتش پلاسکو» در صبح روز پنجشنبه دامن تهران را گرفت؛ در زمانی که معمولاً تهران خلوت است. از کجا معلوم حادثه دیگر در میان روز نباشد. در زمانی که تهران جای سوزن‌انداختن هم ندارد. «آتش پلاسکو» باعث شد تا فکر کنیم شاید دیگر زمان اخطار، هشدار و تهدید به پایان رسیده است. بهتر است با قدرت و شدت با کسانی که نمی‌گذارند ساختمان‌های قدیمی شهر تعمیر و مقاوم‌سازی شوند، برخورد شود. دیگر باید تعارف را کنار گذاشت. شهر پر است از این ساختمان‌های فرسوده. مسئولان باید بدانند که «آتش پلاسکو» دیگر نباید تکرار شود.

۶- «آتش پلاسکو» باعث شد تا امروز هر کدام از ما وقتی از جلوی آتش‌نشانی‌ها رد می‌شویم به آنها با احترام بنگریم و یک دست مریزاد به آنها بگویم. به راستی که آتش نشان بودن یک شغل نیست یک عشق است.

*از طرف تمام همکاران روزنامه کیمیای وطن این حادثه تلخ را به خانواده کسانی که جانشان را در این حادثه از دست دادند به خصوص خانواده شهدای آتش نشان تسلیت می گوییم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *