بحرانی به نام رویای پزشک شدن
دامون رشیدزاده
بر اساس اعلام آموزش و پرورش از هر ۳۰ دانش آموز رشته علوم تجربی تنها یک نفر شانس قبولی در رشته پزشکی را دارد. شانس پایین قبولی در رشتههای پزشکی موضوع عجیبی نیست و در بسیاری از کشورها نیز قبولی در رشتههای پزشکی کار سختی است اما این مشکل زمانی به بحران تبدیل میشود که تقاضا برای ورود به این رشته از حد نرمال فراتر برود. به گفته مسئولان آموزش و پرورش در بعضی استانهای کشور حدود ۷۰ درصد دانش آموزان متقاضی رشته علوم تجربی هستند. قطعاً امکانات هیچ استانی ظرفیت پذیرش این حجم از دانش آموز را در یک رشته ندارد و اگر هم این امکان فراهم شود برهم خوردن توازن در رشتهها خود مشکلات بسیاری را برای آینده ایجاد میکند. تحقیقات آموزش و پرورش نشان میدهد بسیاری از این افراد نه استعداد لازم برای ورود به دنیای پزشکی را دارند و نه اصولاً علاقه این افراد به سمت و سوی دنیای پزشکی است. اما دلیل اصرار این تعداد از افراد برای حضور در رشته پزشکی چیست؟
رویای پولدار شدن
شاخصترین دلیل بسیاری از این افراد برای ورود به دنیای پزشکی رویای پولدار شدن است. مشکلات اقتصادی کشور در بیش از دو دهه اخیر و شکاف طبقاتی عمیق ایجاد شده باعث به وجود آمدن اقشار خاصی در جامعه شده که به سبب نوع شغلشان درآمدهای بالایی دارند. فارغ از اینکه این افراد لیاقت این درآمد را دراند یا خیر بخش بزرگی از جامعه که درآمد خوبی ندارند و یا به اصطلاح زیر خط فقر هستند به هر تلاشی دست میزنند تا خود را به این قشر برسانند. یکی از شاخصترین نمونهها برای این موضوع فوتبال است. همین حالا که بازار مدارس فوتبال حسابی داغ است اگر سری به اینگونه مدارس بزنید با انبوهی از کودکانی روبرو میشوید که تنها به دلیل اصرار والدین بدون اینکه استعداد و یا علاقهای داشته باشند در این مدارس شرکت میکنند. خانواده این افراد بدون در نظر گرفتن توانایی فرزندشان فقط به این دلیل که فلان فوتبالیست نه چندان سطح بالا یک میلیارد تومان برای هر فصل دستمزد میگیرد به هر دری میزنند که فرزندشان جایی در فوتبال پیدا کند. در رابطه با پزشکی هم اوضاع به همین صورت است و خانوادهها حتی قبل از شروع تحصیل فرزندشان فشار عجیبی را به کودکان برای دکتر و مهندس شدن وارد میکنند. به یاد دارم که یکی از آشنایان فرزند ۴ سالهاش را آقای دکتر صدا میکرد و سعی عجیبی برای پزشک شدن فرزندش داشت اما در نهایت آن کودک نه پزشک شد و نه توانست آدم موفقی باشد.
فشار جامعه
چندی پیش در گزارشی درباره برجهای لوکس تهران میخواندم که صاحبان یک برج خاص شرطی عجیب را برای فروش واحدها در نظر گرفته بودند. این افراد که همگی پزشک بودند عنوان کرده بودند که تنها افرادی میتوانند از این برج خانه بخرند که حتماً دکتر باشند. در واقع هیات مدیره ساختمان اجازه فروش ملک را به کسانی غیر از پزشکها نمیداد. در این که پزشکان از اقشار فرهیخته و با دانش جامعه هستند شکی نیست اما مدرک تحصیلی هیچگاه ملاکی برای درک و شعور و فهم افراد نبوده و نیست. یک کارگر و یا یک رفتگر میتواند به مراتب انسانتر و با فهم تر از یک دکتر و یا مهندس باشد. نمونه این افراد هم در جامعه ما کم نیستند اما متاسفانه نوع نگرش جامعه و یا درآمدهای بالای این افراد باعث شده بسیاری از پزشکان (البته نه همه پزشکان) خود را بالاتر از دیگر افراد جامعه بدانند و متاسفانه جامعه هم به جای شکستن این تابو بیشتر به بزرگ شدن آن دامن می زند. به همین دلیل هم هست که این حجم از دانش آموزان تلاش میکنند به هر طریق ممکن پزشک شوند.
نظام غلط آموزشی
ما بارها در گزارشهای متعدد از نظام غلط آموزشی کشور گفتهایم. اینجا هم برای چندین و چندمین بار باید تاکید کنیم که نظام آموزشی ما از پایه مکشل دارد. حتی نوع پذیرش دانشجو در در کشور از پایه غلط است. کنکور تئوری به هیچ عنوان ملاک خوبی برای توانایی افراد نیست. دانش آموزان ما بر پایه حفظیات رشد میکنند و به اصطلاح مرد عمل نیستند. صنایع و بازار کار ایران به شدت از نبود آدمهای متخصص رنج میبرد و ما به جای تولید افراد متخصص تنها سالانه میلیونها مدرک تولید میکنیم. دانش آموزان در بسیاری از کشورهای دنیا از همان آغازین روزهای مدرسه دارای پروندههایی هستند که استعداد و علاقه کودک در آن درج شده و بر اساس همین علاقه و استعداد دانش آموز در مسیر تحصیلی قرار میگیرد. ما به جای این پروندهها انبوهی از کارنامه داریم که در آنها تنها نمره دروس غالباً تئوری درج شده است. اینکه این نمرات قرار است چه چیزی را ثابت کند سوالی است که از سوی مسئولان آموزشی کشور همواره بی پاسخ بوده است.