سندروم مدرک گرایی
دامون رشیدزاده
«بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی» در ایرانی مشکلی است که حداقل از نیمهی دوم دهه ۷۰ به شکل به جدی در جامعه ایران بروز کرد و روز به روز دامنه آن بیشتر شد. فارغ التحصیلان دانشگاه که پیش از انقلاب و در دهه ۶۰ قشر نخبه جامعه بودند و پس از فارغ التحصیلی به راحتی موقعیت کاری مطلوبی کسب میکردند در دهه ۸۰ و ۹۰ به سمت بیکاری و کارها نامرتبط رفتند.
آمارهای مختلفی از میزان بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاه وجود دارد که هر یک در نوع خود جالب است. سعید نمکی، معاون توسعه اجتماعی سازمان مدیریت و برنامه ریزی ایران، گفته که ۴۲ درصد از بیکاران کشور فارغ التحصیلان دانشگاهها هستند. در همین حالا حسن طایی، معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، پیش از این نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی را «بین ۲۱ تا ۲۲ درصد» اعلام کرده بود.
این در حالی است که نظرات کارشناسی اهالی اقتصاد و کارشناسان امور بازار همان عدد ۴۰ درصدی را تأیید میکند. اما دلیل این بیکار چیست؟ بخشی از این مسئله قطعاً به چاپ و توزیع آسان مدرک مربوط است. هر کسی که اندکی زمان و پول داشته باشد میتواند به راحتی وارد دانشگاه شود و بدون ارائه هیچ پروژه خاصی مدرک دانشگاهی دریافت کند. اثبات این حرف را هم در تولید بی وقفه پایان نامههای بیارزش میتوان دید پایان نامههایی که شما میتوانید از تایپ و تکثیر محلهتان با قیمتی بسیار اندک تهیه و به راحتی به دانشگاه محل تحصیلتان ارائه کنید.
عدم تناسب بازار کار
دلیل دیگر «بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی» عدم تناسب بازار کار و مدرک تحصیلی است. برای فارغ التحصیلان برخی رشتهها هیچ گزینه کاری مرتبطی وجود ندارد و آنان یا باید به سمت کار غیر مرتبط بروند یا نگاهی به مهاجرت و یافتن کار مناسب در آن سوی مرزها داشته باشند که با توجه به شرایط فعلی مهاجرت گزینه اول است. مسئله بعد این است که عملاً متقاضی کار آن چنان در بازار کار زیاد است که امنیت شغلی خاصی وجود ندارد و صاحبین مشاغل به راحتی یک نیرو را جذب یا تعدیل میکنند و به فکر عواقب آن نیستند. این روند هم عملاً به از بین بردن امنیت کار و بیکاری منجر میشود و به شغلهای کاذب دامن میزند. به عنوان مثال در دهه هفتاد و هشتاد رشته مهندسی به خصوص رشته مهندسی عمران بازار کار فراوانی داشت به همین دلیل هم خیل عظیمی از دانشجویان راهی این رشته میشدند سیستم آموزشی نیز بدون توجه به نیاز کشور هر روز بر تعداد دانشگاههایی که این رشته را ارائه میکردند افزود اما در اندک زمانی تعداد حجم مهندسان عمران به حدی زیاد شد که حالا بازر کار ایران از این رشته اشباغ شده و شاهد تعداد بالای بیکاران در این رشته هستیم. همین اتفاق در حال حاضر برای رشتههای پزشکی در حال تکرار است و به دلیل پولساز بودن این رشته خانوادهها به شدت به دنبال راهی کردن فرزندانشان به سمت این رشته هستند و از آنجایی که تدبیر خاصی در این زمینه اندیشیده نشده است احتمالاً تازمانی کمتر از ۱۰ یا ۲۰ سال آینده احتمالاً با تعداد بالای پزشکان بیکار روبرو خواهیم بود.
سندروم مدرک گرایی
اما این بخشی از ماجرا است. روی دیگر سکه بیکاری به خود ما باز میگردد. آن جایی که مایل هستیم حتماً دکتر یا مهندس باشیم و پشت میز نشینی شیک پوش با حقوقی مکفی باشیم. بیل گیتس، از ثروتمندان مشهور، با اینکه از خانواده مرفهی بود هیچ وقت دانشگاه را تمام نکرد و در جوانی شرکت خودش را تأسیس کرد و با صرف انرژی بسیاری ماکروسافت غول دنیای کامپیوتر را خلق کرد.
علاقه عمومی جامعه ایرانی به کسب یک موقعیت پشت میز نشین در یک اداره خصوصی یا دولتی نه تنها بیکاری فزایندهای را به وجود آورده و عملاً به گسترش فقر منجر شده، بلکه کشور را در حوزه کارآفرینی، فن آفرینی و خلق و خلاقیت در موقعیت نامناسبی قرار داده است. البته نمیتوان از عدم سرمایه گذاری کافی در شرکتها دانش بنیان، استارت آپها و اختراعات و ابداعات مستقل نیز غافل شد و یک طرفه به قاضی رفت.
به نظر میرسد این مشکلات دست در دست هم باعث شده کشور ما هر روز بیشتر در مشکل بیکاری فرو رود و اگر خیلی زود این روند اشتباه اصلاح نشود در آینده نه چندان دور بیکاری کمر اقتصاد کشور را خواهد شکست.